«با بهلول در گردان حبیببنمظاهر(ع) با هم بودیم. بهلول به همراه یک جعبه شیرینی از تبریز به پادگان شهید باکری دزفول برگشت. علت شیرینی را سؤال کردیم که جواب داد: داماد شدهام!»آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «بهلول ابراهیمی راد» است که تقدیم حضورتان میشود.