بهترین توشه آخرت، رضایت مادر است
به گزارش نوید شاهد همدان، «قدرت الله آقاربیع» هجدهم بهمن ۱۳۲۵ در شهرستان ملایر متولد شد. پدرش عزت الله و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان استوار یکم ارتش در جبهه حضور یافت. پانزدهم خرداد ۱۳۶۱ در عین خوش توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است.
در این وصیت نامه آمده است:
قدرت الله آقا ربیع
بنام آن که جانها را هستى بخشید
من استوار یکم قدرت الله آقا ربیع به شناسنامه شماره ۵۱۸ متولد ۱۳۲۵ صادره از ملایر خود را مسئول مى دانم در این شرایط که مشغول جنگ با کشور عراق هستیم و من هم بنا به وظیفه و شغلى که دارم یکى از سربازان جنگنده هستم نکاتى چند را بعنوان (وصیت نامه) در این چند صفحه متذکر شوم که پس از من براى خانواده ام باقى بماند.
پس ابتدا از پدرم شروع مى کنم. پدر جان سلام؛ سلام به تو و دست هاى رنج کشیده ات، سلام به تو و دل ساده و پاکت. سلام به تو که هر خطى از چهره ات نشان از زحمت و رنج سالیان دراز دارد. پدر عزیزم اکنون که من در آغاز سى و ششمین سال زندگى هستم بخوبى دریافته ام که تو در سال هاى دور متحمل چه زحمات بسیارى گردیده اى و در چه شرایط سختى ما را بزرگ کرده اى، بپاس همه زحماتت از تو متشکرم و از تو تقاضا دارم که اگر در حین این جنگ براى من اتفاقى افتاد و کشته شدم مرا ببخش و برایم دعا کنی و همانطور که از تو انتظار دارم در مقابل فقدان من صبور و دریادل باشى زیرا مشیت الهى براى من هم چنین سرنوشتى را رقم زده است و براى از دست دادن من افسوس نخور زیرا این سرنوشت همه انسان هاست منتهی هر یک به نوعى!
البته این را مى دانم که براى هر پدرى مخصوصاً تو غم از دست دادن فرزند جانگزاست ولى تحمل کن و بخدا توکل کن و همچنان که تا به حال براى من پدرى کرده اى براى بچه هایم نیز پدر باش و تا حد امکان نگذارى جاى خالى مرا براى آنها پر کنى و از بدرى همسر عزیزم هم همانگونه که شایسته اوست مانند یک دختر واقعى سرپرستى نمایى.
مادر جان سلام، سلام به چهره مقدست و نگاه مهربانت. سلام به قلب پر محبتت که مادرترین مادران جهانى. سلام به رنجها و زحمتها و همه بدبختى هایى که برایم کشیده اى، سلام به روزهاى پر اندوه غریبى و ستم هایى که براى بزرگ کردن ما کشیده اى.
مادر عزیزم در لحظاتى مشغول نوشتن این خطوط هستم و از تو با تو حرف مى زنم که دست و دلم مى لرزد و طاقت نوشتن آن را ندارم از این جهت که مبادا روزى مجبور شوى آنها را بخوانى ولى خوب در همین لحظات صداى غرش خمپارهها و توپ دشمن مجبورم مى کندکه آخرین درددل هایم و حرف هایم را با عزیزترین کسانم بگویم و بنویسم و تو خودت خوب مى دانى که تو مادر خوبم براى من از همه چیزم در زندگى حتى از وجود خودم با ارزش ترى، پس بگذار بتو بگویم تو چقدر خوبى، بزرگى، پاکى، تو اصلاً همه خوبى هستى و مهربانى در وجود تو خلاصه میشود، پس مادر خوبم، اى عزیزترینم تورا به خودت قسم مى دهم در مقابل از دست دادن من صبور و شکیبا باش، مگر تو همیشه به من نمى گفتى به خداوند توکل کن من هم به خداى متعال توکل نمودم ولى خوب خواست خدا چنین بوده است پس تورا به همان خدا و روح خودم قسم مى دهم که زیاد بى تابى نکن، تو خیلى سختیها را تحمل کرده اى ولى همچنان، چون کوه در مقابل این همه سختىها ایستاده اى، پس در این آزمایش بزرگ هم ایستادگى کن و، چون کوه ساکت و صبور باش.
مادر مهربانم، من در تمام مدت زندگیم سعى کرده ام که خاطر عزیزت را آزرده نکنم و تا جایى که ممکن بوده است مرحمى باشم براى زخم هاى دلت، مى دانم که نتوانسته ام خوب از عهده این کار برایم ولى باور کن کوشش کرده ام و اگر در این راه دچار اشتباهى شده ام و باعث رنجش وجود نازنینت شده ام تو را بخودت قسم مرا ببخش که بخشش تو بار گناهان مرا سبکتر مى کند و براى من بهترین توشه راه آخرت است، پس مرا ببخش، یک بار از تو تقاضا مى کنم صبور باش و تحمل کن، مانند همه مادران فرزند از دست داده و در اینجا این موضوع را به برادران عزیزم که همیشه دوستشان داشته ام و با عشق به آنها زندگى کرده ام و سعى داشته ام که در این مدت وظیفه برادرى را تا حدى که برایم امکان داشته است از آنها دریغ ننمایم.
داود جان و مجید عزیزم تذکر دهم که شما جوانید و امیددارم که سال هاى بسیار از زندگى لذت ببرید ولى از شما یک خواهش برادرانه دارم و آن اینست که هیچگاه راضى نمى شوم که هر کدام شما در هر شرایط و بخاطر هر کس باعث آزردگى و رنجش مادر و پدر عزیزم شوید از آن جهت که این دو براى هر کدام از شما رنجها و ستم هاى بسیار کشیده اند و ارزشى والاتر از همه دارند.
و، اما تو خواهر یکدانه ام فاطمه جان؛ خیلى علاقمندم عروسى تو را ببینم و خدمتهایى را که بایستى برایت انجام دهم ادا نمایم، اگر موفق شدم چه بهتر و اگر نشدم امیدوارم برادرانم تلافى کنند، ولى همینقدر بگویم که تورا بیش از برادرهایم دوست داشته ولى هیچگاه به خودت نگفته ام، خوب بقیه را در صفحه بعد مى نویسم.
ادامه وصیت نامه شهید توصیههایی برای همسر و فرزندان ایشان میباشد.