زندگینامه شهید «رضا جوادی نیک»
چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۱۱
شهید رضا جوادی نیک نه یک رزمنده و انسانی زمینی، بلکه جوانی زاده نور و عشق و ایثار بود.

به گزارش نوید شاهد همدان، در شامگاه دوم آبان ماه ۱۳۴۴ در خانواده‌ای مذهبی نوزادی دیده به جهان گشود که پدرش نامش را رضا نهاد و بدینوسیله از همان ابتدای تولد، پدر رضایت حق را به رضای خویشتن ترجیح داد. وی دوران طفولیت را تحت آموزش‌ها و هدایت‌های پدر گذراند و از همان طفولیت به همراه پدر در مراسم‌های سینه زنی و عزاداری اهل بیت شرکت می‌کرد و به گفته مادر همواره پیراهن مشکی بلند و شال سبز بر گردن می‌انداخت و همچون دیگر عشاق حسین بر سر و سینه می‌کوبید و فریاد یاحسین سر می‌داد.
رضا از همان سنین ۳ و ۴ سالگی به همه ثابت کرد که خادم الحسین است و عشق حسین را از همان موقع در قلب کوچک خود رویانده بود و با خون خود آن را آبیاری کرد و به ثمر رساند. پس از گذراندن دوران کودکی وارد دبستان شد و در مدرسه علمی مشغول به تحصیل شد و در این دوران مرتب در جلسات قرآن و مراسم‌های مذهبی شرکت می‌کرد.
بعد از پایان دوره ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی عطار شد و در آن زمان انقلاب به اوج خود رسید و وی در مدرسه مشغول فعالیت‌های انقلابی از جمله پخش اعلامیه پرداخت. در خاطره‌ای از یکی از دوستانش روزی ساواکی‌ها به مدرسه ریخته بودند و در حالی که سکوت محض در کلاس برقرار بود رضا با مشت به میز کوبیده و با فریاد رسایی شعار مرگ برشاه را گفته بود و بلافاصله دانش آموزان با وی همصدا شده بودند و در نهایت مدرسه تعطیل شده و دانش آموزان به سیل خروشان راهپیمایان پیوسته بودند.
پس از ۲۲ بهمن رضا نیز همچون دیگر محبان و دوستداران انقلاب اسلامی خوشحال از این پیروزی درصدد روشن کردن افکار عمومی برآمدند و به این نتیجه رسید که با جمع کردن کتاب از دوستان و آشنایان در گاراژ منزل همسایه کتابخانه‌ای راه بیندازد و این کار را هم کرد و در مدت‌ها در کتابخانه فعالیت می‌کرد و به بچه‌های کوچک احکام دینی می‌آموخت و حتی از پول توجیبی خود برای آن‌ها جایزه تهیه می‌کرد.
در حالی که ۱۲ سال بیشتر نداشت روز‌های دوشنبه و پنجشنبه روزه می‌گرفت. پس از پایان دوره راهنمایی در کمیته امداد امام خمینی جهت رفع نیاز‌ها و مشکلات نیازمندان مشغول به کار شد و در ابتدای امر در داروخانه وابسته به این نهاد مشغول به کار شد و شبانه نیز در دبیرستان امام خمینی مشغول به تحصیل شد، وقتی که پدر به او می‌گفت دیگر به داروخانه نرو و درست را بخوان می‌گفت من برای پول درآوردن در داروخانه کار نمی‌کنم، من برای خدمت به مردم مشغول به کار هستم و از سود داروخانه ماهیانه به مستمندان کمک مالی می‌کرد و از این راه دین خود را به انقلاب ادا می‌کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی بلافاصله برای آموزش نظامی در پادگان ابوذر ثبت نام کرد و دوره آموزش نظامی را به پایان رساند، او بار‌ها در دوره‌های کوتاه مدت از طرف مدرسه به جبهه اعزام می‌شد، ولی بخاطر نیازی که به ایشان در داروخانه داشتند معمولاً مسئولان کمیته با اعزام ایشان مخالفت می‌کرد بالاخره از طریق کمیته انداد ایشان به همراه چندنفر از دوستان به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد و در عملیات میمک در لباس امدادگری به ایفای نقش بهترین امدادگر پرداخت و پس از یک ماه به همدان بازگشت.
ایشان علاوه بر کار در داروخانه به جمع آوری کمک‌های مردمی برای رزمندگان می‌پرداخت و از هرفرصتی جهت کمک و جمع آوری کمک‌ها دریغ نمی‌کرد.
در ۲۲ اسفندماه ۱۳۶۳ به رضا اطلاع دادند که شهر باختران بمباران شده و شدیداً به امدادگر نیاز دارند و کمیته امداد ایشان ربا هلال احمر معرفی کرده که تحت عنوان امدادگر به منطقه اعزام شوند رضا با شنیدن این خبر به قدری خوشحال شد که هرچه مادر اصرار کرد که سفره باز است غذایت را بخور و بعد برو، گفت اکنون به من نیاز دارند و نشستن جایز نیست و بلافاصله راهی باختران شد و با جان و دل در راه خدمت به مردم تلاش کرد از آنجا به مریوان اعزام شد و همراه سایر امدادگران از جمله، محمدرضا فرهانپور، علی اصغر شایان و محمد آهنین جان در آنجا حضور یافتند که در نهایت به جز محمد آهنین جان سه امدادگر فوق در ظهر جمعه دوم فروردین ۱۳۶۴ از عرش اذن سفرشان آمد و خندان و شاد به سوی دوست به پرواز درآمدند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده