تنها هدیه به مادرم که لایقش باشد قلبم است
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید محمدباقر جابری انصاری شانزدهم اسفند ۱۳۳۶ در شهرستان همدان متولد شد. پدرش محمدهادی و مادرش فاطمه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته اقتصاد بود که از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفند ۱۳۶۱ با سمت جهادگر در چم امام حسن ایلام براثر انفجار مهمات و اصابت ترکش به سینه و شکم به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است.
در این یادداشت آمده است:
به نام خدا
روز مادر
در ایما در دل از نام تو میلرزد زندگانی بی وجود تو نمیارزد
نمیدانم که چطور باید شروع کنم! آیا من یا هرکس دیگر میتوانیم مادر را آن طور که هست توصیف کنیم؟ آیا نظرات ما حقیقتاً شایستهی مقام یک مادر هست؟ آیا ما در این اظهار نظر تابع موقعیت و روحیهی خود نیستیم؟ حداقل در مورد تعدادی از ما اشارات بالا صادق است و من امیدوارم که همه از صمیم قلب و با حقیقت از این موضوع بحث کنند.
همانطور که گفتم من از وصف مادر و مقامش به طور کامل عاجزم، ولی میتوانم او را چنین توصیف کنم:
مادر فرشتهای است که از جانب خداوند برای پرورش و نگهداری از فرزند آدمی رسالت یافته، فرشتهای که تمام مهربانی ها، محبت ها، و عشقها در وجودش جای دارد. فرشتهای که لذات و خوشیهای زندگی را با رنج بزرگ نمودن فرزند تعویض مینماید بدون اینکه انتظار ذرهای دسترنج از او را داشته باشد.
کسی که تنها آرزویش آسایش، خوشبختی و شادمانی فرزند است. او میکوشد که جگرگوشه اش از پلیدیها دور و به رستگاری نزدیک شود. او هنگام طفولیت کودکش، شبها را نمیخوابد و به مواظبت از کودک میپردازد. آیا تابه حال کسی را دیده اید که، چون مادر، خواب وسوسه گر و آرامش بخش را رها نموده و از شب تا صبح که هر لحظه اش عمری است به بالین کودک بنشیند، چون طاقت رنج و فریاد کودش را ندارد؟
مادر! چه بنامم تو را که در مبارزه با سختیها دست هر مبارزی را از پشت بسته ای؟ چه بنامم تو را که در مهربانی و نازک دلی کسی در دنیای بشریت هماورد تو نبوده و نیست. تو که از لحظهای دیرآمدن فرزند به خانه چنین نگران میشوی آیا تصور میکنی که این فرزند لاابالی ارزش احساس تو را دارد؟ آیا میپنداری که فرزندت میتواند ارزش تو و زحمات و محبت هایت را درک کند؟ نه! من چنین فکر نمیکنم، من ندیده ام فرزندی را که حداقل کوشش کند که احساست را پاسخ گوید. احساس تو همه چیز است، احساس تو زندگی است، عشق است و عطوفت.
کاش میتوانستم ذرهای از رنجهایی که تو بخاطر من تحمل کردی جبران نمایم، ولی افسوس که ما بشرها بی وفائیم و به هیچ چیز مقید و عاقلانه پای بند نیستیم. اکنون میگویم از روز مادر و از شما میپرسم آیا میتوانیم تلاشهای مادر و حرفهایی را که در این باره ذکر شد با چیز ناقابلی که اشتباهاً هدیه اش مینامیم پاسخ گوئیم؟ تمام وسایلی که به عنوان هدیه برای مادر بما پیشنهاد میشود چیزی جز تبلیغ نیست.
آن بازرگان و فروشنده از خدا بی خبر بخاطر احترام به شخصیت مادر نیست که اصرار میکند که حتماً برای مادرتان هدیه بخرید تا اورا خوشحال کنید بلکه برای سودجویی بیشتر است و، چون میداند که انسانها روی علاقه به مادر ممکن است گرفتار چنین وسوسهای شوند از نام مادر سوء استفاده میکنند و متاسفانه اغلب ما دچار اشتباه میشویم.
بنظر من بهترین هدیه برای یک مادر از جانب فرزند، درک ارزش زحمات و محبت به مادر است ما که این همه از مهربانی او استفاده کردیم مسلماً باید روزی آن را پاسخ گوئیم و این میتواند مزد خوبی برای مادر باشد، چراکه مادر نیز چیزی به جز این از ما نمیخواهد. هدیه و مادیات برای او ارزشی ندارد. تنها هدیهای که من میتوانم به مادرم هدیه کنم قلبم است که انسانها را بهم میپیوندد، زیرا از قلب نوای عشق برمی خیزد، عشق به خدا، عشق به مادر، عشق به جامعه و هم نوع، پس فقط وقتی با قلب خود با مادر روبرو شویم میتوانیم بگوئیم که مادر احساس میکند که او را درک میکنیم و این وسیلهای است شادی آفرین.
مطالب بسیار و من از بیان آن عاجز. امیدوارم همه ارزش مادر را بفهمند و بیش از هرچیز درصدد جبران خوبیهای مادر باشند. به امید آنکه هرگز مادر غم به چهره اش نقش نبندد.