فرماندهای که کوملهها را عاصی کرده بود
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید علی دارایی دوم شهریور ۱۳۴۳ در روستای عسگرآباد از توابع شهرستان نهاوند دیده به جهان گشود و با آمدن وجود نازنینش خیر و برکت و فراوانی برای پدر و مادر رنج کشیده اش به ارمغان آورد. از همان دوران طفولیت با مهربانی و شیرین کاریهای کودکانه مهر خود را در دل اطرافیان صدچندان کرده و از همان دوران برای مادر رفیقی شفیق و برای پدر دل گرمی و قوت قلب بود.
همواره در کارهای کشاورزی و دامپروری یار و یاور مادر بود و در آن خانه روستایی پر از صفا و ایمان رشد کرد و درس مردانگی و ازخودگذشتگی را از همان کودکی فراگرفت. دوران ابتدایی را در همان روستای محل سکونت خود فراگرفت و با معدل و نمرات عالی از مدرسه فارغ التحصیل شد در حالی که همزمان با درس خواندن در امر کشاورزی نیز به پدر کمک میکرد و پشتوانه عظیمی برای همه اعضای خانواده به خصوص خواهران و برادرانش بود.
دوران راهنمایی را در مدرسه روستای برزول که چند کیلومتری با آنان فاصله داشت آغاز کرد و در این مقطع نیز هم از لحاظ درسی و هم از لحاظ اخلاقی نمونه بود. سال سوم راهنمایی بود که زمزمههای انقلاب در شهرها شنیده شد و از سال ۱۳۵۷ تحول عظیمی در فکر و عمل علی ایجاد شد. او با شرکت در راهپیماییها و تعطیل کردن درس اعتراض خود را همراه با دیگر دوستانش نسبت به رژیم ستمشاهی اعلام داشت. این فعالیتها را کم کم گسترش داده و تبلیغ انقلاب و اسلام و راه امام خمینی را به عهده گرفته و انزجار خود را نسبت به شاه و اطرافیانش اعلام میداشت و از هرگونه بحث و مقابله سالم در برابر طرفداران رژیم پهلوی کوتاهی نکرده و همچنان ذهن مردم را با افکار امام خمینی روشن میساخت و با تمام وجود به امام خمینی عشق میورزید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان که نوجوانی پرشور و هیجان بودند به همکاری با یاران انقلاب پرداخته و ازهمان ابتدا عضو انجمن اسلامی مدرسه شده و همدلی خود را با دیگران اعلام داشت و همچنان در سنگر مدرسه به فعالیت علمی و مذهبی خود ادامه میداد.
پس از گذراندن دوران راهنمایی برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان مجبور شد علی رغم میل باطنی از پدر و مادر و خانواده جدا شده و به شهر نهاوند مهاجرت کند و همراه برادر کوچکتر خود برای تحصیل روانه نهاوند شدند.
پس از گذشت یک سال، جنگ تحمیلی عراق به ایران آغاز شد و شهر نهاوند به خاطر رشادتهای جوانانش در جبهههای نبرد از کینه و خشم دشمن در امان نماند و بارها مورد بمباران و موشک باران دشمن قرار گرفت و در این بین شهید دارایی به کمک رسانی به زخمیها و خانوادههای بی پناه و تشییع جنازه شهدا میپرداخت.
پس از گذشت مدت کوتاهی از جنگ، بارها فکر رفتن به جبهه و یاری کردن رزمندگان اسلام شب و روز او را تقدیر خود ساخته بود، ولی باهربار مطرح کردن این موضوع نزد پدر و مادر آنها که طاقت دوری و رنجش فرزند دلبندشان را نداشتند به هر بهانهای او را منصرف ساخته و دلایل مختلفی از جمله کم سن و سال بودن شهید، نیمه تمام ماندن تحصیلات ایشان، مراقبت از برادر کوچکتر و تنهایی ایشان در آن شهر غریب و ... بهانههایی بود که او را برای مدتی آرام میساخت تا اینکه در پاییز ۱۳۶۰ به عنوان دانش آموز بسیجی مدرسه را رها کرده و به سوی سنگر عظیم مردانگی و شجاعت در جنوب کشور که مورد هجوم دشمن بعثی قرارگرفته بود شتافت تا در جنگ نابرابری که میان کفار و مسلمین درگرفته بود با رزم بی امان خود دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کند و در پست بیسیم چی در کنار همرزمان خود به جهاد در راه خدا در برابر استکبار جهانی مشغول شد.
پس از اتمام ماموریت به نهاوند مراجعه کرد و به ادامه تحصیلش پرداخت و همچنان در کارهای بسیجی و ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ به فعالیت مستمر پرداخت و از سرکشی به خانوادههای بی پناه و درمانده و نیازمند هرگز غافل نشد، ولی فکر و روحش همچنان در جبهه بود و از شهادت دوستانش بیقرار و دلتنگ و در تشییع جنازه دوستانش از خدا شهادت میخواست از این رو در زمستان ۱۳۶۱ به عنوان بسیجی به غرب کشور و گیلان غرب اعزام شد و مدتی در آنجا با دشمن بعثی و منافقان کوردل به جنگ پرداخت. در نوروز ۱۳۶۲ به اصرار خانواده به مرخصی آمده و به پابوس امام رضا (ع) مشرف شد و در آنجا عاجزانه از امام رئوف شهادت در راه خدا را خواست.
در سال ۱۳۶۴ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به دلیل اینکه در سن سربازی بود به عنوان پاسدار وظیفه در تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۶۴ به منطقه جنگی کردستان شهرستان دیواندره اعزام شد و پس از چند روز به پایگاه (قلعه ریحانه) رفته و از همان ابتدا فرماندهی آن مقر به عهده ایشان گذاشته شد تا با رزم بی امان در مقابل منافقان و کوملههای کوردل و خائن امنیت را به آن منطقه بازگرداند. پس از گذشت شش ماه در بهار ۱۳۶۵ روز ۱۲ فروردین پیرو سنت رسول الله (ص) طی مراسمی ساده با دختر یکی از بستگان زندگی مشترک خود را آغاز کرد.
پس از چندروز بخاطر پاسداری از ایران و اسلام و خون شهیدان نوعروسش را در حجله تنها گذاشته و به خطه خونین کردستان عزیمت کرد و با رضایت کامل و دلی آکنده از عشق و ایمان به جهاد در راه خدا مشغول شد.
پس از گذشت مدتی که شهید در پایگاه (قلعه ریحانه) پاسداری کرده و آن محل به امنیت کامل دست یافته بود ایشان را به فرماندهی پایگاه دیگری که کیلومترها از شهر دیواندره دور بود (بناوچان) برگزیدند تا بار دیگر با جان فشانی و درایتهای شهید دارایی امنیت را به خطه دیگری از کردستان متلاطم بازگردانند. ایشان به جز سمت فرماندهی که داشت به عنوان معلم به همسنگران در مواقع استراحت و تجدید قوا به سوادآموزی و قرآن آموزی میپرداخت.
ایشان در چهارمین سمینار فرماندهان مقرها و پایگاههای مقاومت سپاه پاسداران دیواندره در ۲۵ آبان ۱۳۶۵ از فرمانده کل سپاه لوح سپاس و تقدیرنامه دریافت کرد و در ۲۸ آذر ۱۳۶۵ هنگامی که از پایگاه بناوچان به طرف شهر در حرکت بود در بین راه با کمین کوملههای کوردل مواجه شد و در درگیری شدید با آنها به شدت مجروح شد که بلافاصله ایشان را به بیمارستان بیجار و سپس به تهران منتقل کردند و مدت ۳ ماه تحت درمان قرار گرفت و هشتم فروردین ۱۳۶۶ باوجود جراحاتی که داشت باردیگر به محل خدمت خود بازگشت.
در ۲۴ خرداد همان سال فرماندهان مقرها و پایگاههای مقاومت برای شرکت در سمینار فرماندهان و دیدار با نایب رهبری به شهر قم عزیمت کردند و پس از شرکت در سمینار و زیارن حضرت معصومه به تهران رفت و برای آخرین بار با خواهرش وداع کرد و ۳۰ خرداد به قم برگشت و با همکارانش به سمت کردستان حرکت کردند، کوملههای از خدا بیخبر که در پی فرصت بودند تا از این اسطوره شجاعت و پایمردی انتقام بگیرند به محض پی بردن به موضوع سمینار، روستای بناوچان را محاصره میکنند و زمانی که شهید دارایی به آن پایگاه میرسد پس از گذشت چند ساعت از تاریکی شب استفاده کرده و به پایگاه حمله میکند و آنجا را به رگبار میبندد و در این درگیری تن به تن در سپیده دم ۳۱ خرداد روح شهید علی دارایی بر خوان پربرکت امیرالمومنین میهمان میشود.