راهم را آگاهانه و با هدف انتخاب کردم
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید «علی اصغر قادری» بیست و پنجم فروردین ۱۳۴۷ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش حدیقه نام داشت. تا پایان متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستم دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای شهر مریانج به خاک سپرده شده است.
در این وصیتنامه آمده است:
بسم رب الشهدا والصدیقین
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.
اى نفس مقدس و مطمئن و دل آرام بیاد خدا. امروز به حضور پروردگارت باز آى که تو خشنود به نعمتهاى ابدى او و او راضى از اعمال نیک تو است باز آى و در صف بندگان خاص من درآى و در بهشت رضوان من داخل شو.
در حجله عشق بى کفن باید رفت دلسوخته پاره پاره تن باید رفت
از جان بگذر که در سرا پرده دوست فارغ ز سر و دست و بدن باید رفت
سپاس و حمد خداى رحمان و پروردگار احد را که سراسر زندگیام را غرق نعمت و رحمت گردانید، او که آدمى را از خاک بیافرید و از روح خود بر او دمید و او را خلیفه و جانشین خود روى زمین قرار داد و مسئولیتى را که ملائکه نتوانستند به دوش بکشند به عهده آدمى نهاد.
خدایا وقتى فکر مى کنم که چگونه به دنیا آمدم و در این مدت چگونه زندگى کردم، از زندگى پر معصیت خود شرمم مىآید. گناهانم آن قدر زیاد است که نمىتوانم به همه بگویم که مرا چاره ساز باشد به هر کس روى مىآورم خود محتاج است فقط تو را یافتم که از همه بى نیازى. خدایا دنیا را وسیله اى براى رسیدن به لقاء تو در نظر گرفتم، جز تو براى خود معشوق و محبوبى قرار ندادم و تا آخرین لحظه عمرم خود را عاشق جمال زیباى تو مى دانم و خود را براى تو بزم کردم.
هرکس درون و بیرون را سفید کند مىتواند از عالم خاکى تا عالم روحانى صعود کند خود را باید از زنجیرها جدا کرد، باید سبکبال حرکت کرد، باید، چون پروانه گرد شمع چرخید و سوخت، باید خود را فداى معشوق کرد، باید از متاع قلیل دنیا گذشت و به سوى شوکت الهى پرواز کرد.
مىخواهم جسمم را به بهشت و جانم را به جانان بفروشم تا طعم واقعى عشق را بچشم که خود را به من ارزانی داشتی و امیدوارم که این هدیه ناقابل را از این بنده حقیر پذیرا باشى.
خجالت مىکشم زنده بمانم
پدر و مادرم اگر آرزوى دیرینهام یعنى شهادت برآورده شد از مرگم ناراحت نباشید زیرا شما امانت را به صاحب اصلیش تحویل دادید و چه خوب امانت دارى بودید. بدانید که من از گلهاى سرسبزی که امروز به آغوش دیدار معشوق مى شتابند بهتر نیستم. خجالت مى کشم زنده بمانم در حالى که عاشقان رفتند و مسئولیت و عشق به مبارزه وادارم کرد که پشت سر امام خود به حرکت درآیم و راهم را آگاهانه و با هدف انتخاب کردم. انسانها را مى بینم که چگونه سر در لاک خویش فرو برده و حیات خویش را خوردن و خوابیدن مى دانند و بیشتر به حیوانات شبیه هستند و اما مردانى هستند که کمتر عمر مى کنند، اما شرافتمندانه زندگى مىکنند، بندگى هیچ موجودى را نمىکنند، خدا را هدف و با پیروى از قرآن و عمل به آن به پیش مى روند.
جان ما فدای اسلام
خدایا تو را شکر مى کنم که در آخر عمر مرا از منجلاب وحشت و گناه دور کردى و مرا بزرگترین نعمت رهبرى و شکر در جبهه را عطا فرمودى، مىخواهم جانم را براى اعتلاى مکتبم فدا کنم، جان ما هیچ ارزشى ندارد اما این اسلام است که ارزش دارد همه جانها فدایش شوند.
در مصائب و مشکلات تحمل کنید
برادر و خواهرانم از این که نتوانستم حق برادرى را نسبت به شما ادا کنم مرا ببخشید، اگر مىخواهید در ایمان شما خللى وارد نشود در مصائب و مشکلات تحمل کنید، مبادا بىطاقتى کنید، زینب گونه پیام رسان عاشوراییان زمان باشید.
از جو اختلاف دورى کنید
خانوادههاى شهدا صبر را پیشه کنند، خداوند مى فرماید آنان که به هنگام پیشامد صبر کنند خداوند به آنها ثواب شهید را مى دهد. اى مردم بجنگید و استقامت کنید، مبادا سستى کنید، مبادا مانند اهل کوفه با امام رفتار کنید، از جو اختلاف دورى کنید، فقیرهاى قلبى را غنی کنید، خود را براى آخرت آماده کنید، جبهه این دانشگاه انسان سازى را ترک نکنید، مبادا در شکوه عظمت شما خللى وارد شود، همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید، دشمنان بدانند اگر جسم مرا گرفتند، اما یک چیز را نتوانستند بگیرند و آن ایمان به هدفم است که عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستى و عشق به شهادت و عشق به امامم و مکتبم اسلام است.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار. حقیر على اصغر قادرى