عاشقانه در راه رسیدن به خدا تلاش کرد
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید «جعفر خضریان» در پانزدهم فروردین ۱۳۳۲ در روستای خضر در خانوادهای کاملا مذهبی دیده به جهان گشود. از همان دوران طفولیت کودکی باهوش بود. دوره ابتدایی را در مدرسه فرخ سرشت همراه با کمک به پدر در کار کشاورزی و رفت و برگشت پیاده از خضر تا مدرسه به پایان رسانید و دوره دبیرستان را در رشته ریاضی در دبیرستان علویان به پایان رساند. بعد از اتمام تحصیلات روانه سربازی شد و در یگان توپخانه با وظیفه نقشه برداری و متصدی زاویه یاب آتشبارو ارکان گردان ۳۴ توپخانه در سال ۱۳۵۵ سربازی را به اتمام رسانیده و به آغوش خانواده بازگشت.
از آنجایی که مرحله کار و زندگی و احیانا تشکیل خانواده در این دوره از زندگی شروع میشود، در حدود دو ماه در بانک چاپارخانه مشغول به کار شد و چون به دلایلی کار بانک مطلوبش نبود آن را رها کرد و در آموزش و پرورش در رشته کاردانی تکنولوژی مواد در انستیتو پاستور همدان پذیرفته شد.
چندماهی از تحصیلش نگذشته بود که آثار انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نمایان شد و او که وارد مرحله گذر از جوانی و شروع زندگی مطلوب بود حالا دیگر به عنوان یک مرید بسیار خالص مراد خود و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بود و از جان و دل و با سوز و گداز در پی مراد و معشوق خویش بود و در رهگذر وصال معشوق انقلاب درونی که از آن در مکتب اسلام به عنوان جهاد اکبر نام برده شده است در وجود خود نشو و نما داد و با مطالعه کتب اسلامی و عرفانی و خداشناسی قدم در عرصه سیر ال الله نهاد و هرروز و شبی که از زندگی خود را طی می کرد بر معرفت و ایثار و شهامت و صداقت و پایبندی او به ادامه رسالت شهدای صدر اسلام تا ۱۵ خرداد انقلاب اسلامی که در شهرهایی مانند قم و اصفهان و ... در این رهگذر از هیچ کوششی دریغ نمیکرد و در پخش اعلامیههای حضرت امام و تبیین حکومت اسلامی برای جوانان همیشه تا پاسی از شب در مسجد و کوچه و هرجا و مکانی زندگیش را وقف میکرد تا در انجام وظیفهای که بر دوش خود سنگینی میکرد مقداری از آن بکاهد.
بهرحال روز موعود و پیروزی انقلاب و مراجعت امام نزدیک و نزدیکتر میشد تا اینکه دوازدهم بهمن ۵۷ روز ورود باغبان سرخ لالهها فرارسید و او که عشق امام در دلش شعله و زبانه میکشید برای اولین بار سیمای پرنور امام عزیز و مراد و معشق خود را در تلوزیون نظاره کرد. اشک در چشمانش حلقه زده بود و از شوق دیدار یار به مانند دیگر ایرانیان عاشق میگریست و لذا برآن شد که به سرعت یک دستگاه تلوزیون خریده و سیمای یار را در آن نظاره گر باشد و حالا که دیگر ناخدای انقلاب اسلامی کشتی انقلاب را از داخل ایران عزیز هدایت میکرد او سراپا عشق و هیجان بود و در راهپیمایها و مراسمات سنگ تمام میگذاشت.
با آغاز جنگ تحمیلی آرام و قرار از او گرفته شد و برای اعزام به جبهه داوطلب شد، ولی هربار از طرف اداره با مخالفت مواجه شد. سرانجام که دولت با خدمت دوره احتیاط عدهای از متقاضیان در سال ۵۵ را به خدمت فراخواند و بلافاصله این شهید عزیز مانند اینکه به مراد دلش رسیده باشد خود را معرفی کرد و در گردان توپخانه در دفاع از حیثیت جمهوری اسلامی ایران انجام وظیفه کرد. بعد از شش ماه و پس از انقضای خدمت دوره احتیاط و مراجعت وی به همدان و منزل شروع به کار مجدد در اداره همچنان آتش عشق او به سوی جبههها زبانه میکشید، به تمام سخنرانیها امام گوش میداد، روزنامهها را مطالعه میکرد تا اطلاعاتش فزونی یابد. در قائله هفتم تیر و هشتم شهریور که شهید مظلوم دکتر بهشتی و یارانش به معشوق پیوستند شهید عزیز در خدمت احتیاط به سر میبرد.
در مرداد ۱۳۶۱ دیگر تاب ماندن نداشت، وسایلش را جمع کرد، از همه خداحافظی کرد، مادر را در آغوش کشید و روانه قصر شیرین شد. بعداز اعزام به منطقه در حمله ثارالله سرنوشت خود را به بهترین و زیباترین وجه رقم زد و پانزدهم مرداد به یاران شهیدش پیوست.