استاد اخلاق بود
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید محمد ملونی در دوازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۴۷ در شهر همدان دیده به جهان گشود و خانواده اش تنها نامی که برازنده اش بود را برایش نهادند.
وی در کودکی بانشاط و فعال بود و اخلاق خوش و قلبی مهربان و چهرهای گشاده رو داشت به طوری که همه میگفتند محمد اخلاقی محمدی دارد.
دوران ابتدایی را در دبستان رهنما با نمرات عالی سپری کرد، کلاس پنجم بود که انقلاب اسلامی روزهای سرنوشت ساز خویش را میگذرانید. محمد در یادداشت هایش از آن روزها چنین یاد میکند: سال ۵۷ کلاس پنجم مدرسه رهنما بودم، آن روزها مدرسه مثل الانش نبود، آن موقع ما کلاس پنجمیها به اصطلاح بزرگان مدرسه بودیم که تصمیم گرفتیم که شورش کنیم و به کلاس نرویم، هرروز تو حیاط شعار میدادیم، اما چون تعدادمان کم بود مجبورمان میکردند که به کلاس برویم، یک روز وقتی وارد کلاس شدیم یکی از بچهها زد وسط عکس شاه و صدای شکستن شیشه و سروصدای بچهها آقا ناظم را به کلاس کشاند و الحمدالله از فردایش مدرسهها تعطیل شد.
دوران راهنمایی را در مدارس کشاورز و علامه طباطبایی مشغول به تحصیل بود سه سال اول دوره متوسطه را در دبیرستان امام موسی صدر و سال چهارم را در دبیرستان ابن سینا گذرانید.
محمد با گذشت و فداکار بود و در انجام کارها به کسی متکی نبود، در درس و بحث کوشا و لایق بود همیشه یار و یاور اهل خانه بود و در انجام کارها به کمکشان میشتافت و از انجام هیچ کاری ابایی نداشت. به مادر کمک میکرد، به مغازه پدر سر میکشید، به فعالیتهای اجتماعی میپرداخت. از همان اوان کودکی عشق وافری به سالار شهیدان با وجودش آمیخته گشت و هرساله فعالانه در ماههای محرم و صفر در عزاداری سرور و سالار آزادگان شرکت میکرد.
محمد به خواندن کتاب عشق میورزید و همواره دیگران را به این کار تشویق میکرد، همیشه دیدی وسیعتر و بالاتر از دیگران داشت، در دوره راهنمایی بود که با شعرش فریادی برسر همه جهانخوران دنیا برآورد. شعر فریاد وی در یکی از نشریات وقت به چاپ رسید.
محمد عاشق بود، او عاشق اسلام و انقلاب بود و زمانی که اسلام و انقلاب را در معرض خطر میدید لحظهای آرام و قرار نداشت، همه وقت به جنگ میاندیشید و در برابر هر مسئلهای جنگ را برتر میدانست، همواره در پی این بود که به جبهه برود و از اسلام و انقلاب و کشورش دفاع کند و به دشمنان و کوردلان بفهماند که فرد فرد این امت قهرمان در صحنه حاضرند و حتی یک لحظه امامشان را تنها نخواهد گذاشت.
محمد بارها و بارها در جبهههای جنگ شرکت کرد بیش از پانزده سال نداشت که برای اولین بار در تاریخ چهارم تیرماه ۱۳۶۲ به همراه کمیته فرهنگی به سرپل ذهاب اعزام شد، در دومین اعزام در بهمن ماه ۶۲ به دربندی خان عراق رفت و برای بار سوم تیرماه ۶۳ در واحد مخابرات اهواز مشغول به خدمت شد، آبان ماه ۶۳ با گردان ۱۵۶ جهت شرکت در عملیات عاشورا در منطقه میمک حاضر شد و در مرحله پنجم اسفند ۶۳ در دربندی خان عراق و اهواز حاضر شد. گوئیا مرغ جانش آرام و قرار نداشت و در اعزام آخر در ۱۱ بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ حاضر شد و در هفتم اسفندماه ۱۳۶۵ در سومین مرحله از عملیات به شهادت رسید.