زیارت با طعم شکنجه و آزار
فیروز اصلانی آزاده دوران دفاع مقدس در گفتگو با نوید شاهد همدان درباره اینکه در چه سالی و در چند سالگی به جبهه اعزام شده است، گفت: ۱۵ سالم بود که تصمیم گرفتم به جبهه بروم و از آنجایی که قبلا آموزشهای نظامی را فراگرفته بودم مستقیم به جبهه اعزام شدم و مدت ۳۵ روز در منطقه مهران به همراه همرزمان خود بودم.
وی افزود: عراق در انتقام عملیات والفجر ۸ که ایران در بهمن ماه ۶۴ انجام و فاو را به تصرف درآورده بود، در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵ به یکباره از طریق مرزهای غربی به کشور ما حمله و مهران را تصرف کرد، در آن زمان ما به عنوان نیروی بسیج در بخش پدافندی و پشت جبهه بودیم و باوجود اینکه ۴۰ کیلومتر با خط فاصله داشتیم به پشتیبانی ارتش به منطقه اعزام شدیم که به علت غافلگیری و با وجود مقاومت بسیاری از نیروها به شهادت رسیدند و برخی نیز به اسارت نیروهای عراقی درآمدیم.
اصلانی در پاسخ به این سوال که ساعات اولیه اسارت به شما چگونه گذشت؟ گفت: پس از انتقال ما به خاک عراق، در روز اول در شهر بدره بودیم که در مدرسهای ما را نگهداشتند و تا حدود عصر در آن جا ماندیم فردای آن روز به کوت رفتیم، به دلیل اینکه بیشترین اسرا بعداز عملیات خیبر به دست عراقیها رسیده بود. یک روز کامل در بغداد اسرا را چرخاندند و فردای آن روز به استخبارات رفتیم، روز سوم به اردوگاه رمادیه رفتیم و بعد از سه روز تشنگی و گرسنگی با تونل وحشت و کتکهای بعثیها سیراب شدیم.
وی درباره سختیهای روزهای اسارت نیز بیان کرد: بالطبع نام اسارت با سختی همراه است، ولی بسیاری از سختیهایی را که کشیدم حتی به خانواده خودم نیز نگفتم، چون شکنجهها در نهایت بی رحمی بود که برای افرادی که آن حال و روزها را ندیده اند اندکی غیرقابل درک است و افراد تصور میکنند غلو و اغراق میکنیم، ولی باید بدانیم که اسرای ما از لحاظ روانی و حتی بهداشتی به شدت تحت فشار بودند.
عزاداریهای ماه محرم در اسارت
آزاده دوران دفاع مقدس درباره عزاداریهای ماه محرم نیز گفت: برخلاف سایر اردوگاهها در اردوگاه ما (رمادیه ۹) به هیچ عنوان عزاداری آزاد نبود چراکه در سایر اردوگاهها اسرایی بودند که از ابتدای جنگ در بند بوده و به نوعی از بی تجربگی عراقیها استفاده میکردند و میتوان گفت که جو اردوگاه در دست آنها بود و بعثیون کمتر آنها را اذیت میکردند. حال آن که در اردوگاه رمادیه ۹ بخاطر اینکه سالهای پایانی جنگ بود و تجربه عراقیها در زمینه نگهداری اسرا بیشتر شده بود، سختیهای بیشتری را تحمل میکردیم به طوری که اوایل اجازه نمازخواندن هم نداشتیم و بعدها به صورت انفرادی مجوز قرائت نماز را گرفتیم.
وی ادامه داد: تنها در رحلت امام راحل به علت افزایش جمعیت اردوگاه، تعدادی از اسرا را از اردوگاه موصل به اردوگاه ما آوردند که آنها به دلیل آزادیهایی که داشتند در آن مصیبت عظما درخواست عزاداری کردند و بعثیها نیز از ترس ایجاد اغتشاش فقط اجازه قرائت قرآن را به ما دادند.
اصلانی درباره سفر خاطره انگیز کربلا نیز گفت: گروههای اول، دوم و سوم از اردوگاه ما به کربلا اعزام شدند و قرار نبود ما را به این سفر معنوی ببرند که در نهایت به عنوان آخرین گروه به زیارت رفتیم، در ابتدا به نجف و زیارت حضرت علی (ع) رفته و پس از زیارت به کربلا اعزام شدیم، فاصله حرم امام حسین (ع) تا حضرت عباس (ع) در بین نگاههای مردمی که برای تماشای ما در اطراف بین الحرمین ایستاده بودند، اسرا مدام برای نابودی دشمنان اسلام و پیروزی رزمندگان صلوات میفرستادند و مردمی که هاج و واج ایستاده و ما را نگاه میکردند، به محض اینکه به حرم حضرت عباس رسیدیم بعثیها خبرنگاران را بیرون کرده و درهای حرم مطهر را بستند، تبرکیهایی که همراه داشتیم از ما گرفتند و کتکی مفصلی به ما زدند و با لگد ما را سوار ماشین کردند و به محض رسیدن به اردوگاه نیز کتک حسابی نوش جان کردیم به طوری که تا مدتها مجروح و زخمی بودیم، از آن زمان تاکنون با وجود مسافرتهای متعدد زیارتی، سفری به کربلا نداشتم چراکه همه خاطرات آن روز دوباره برایم زنده میشود.