حضور در سیسخت، بهترین زمان برای مطالعه آثار شهید مطهری بود
به گزارش نوید شاهد همدان، دکتر ابراهیم محمودآبادی عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان از خاطرات خود قبل از اعزام به منطقه می گوید:
در بهمن ماه سال ۵۸ وقتی به حوزه نظام وظیفه هنگ ژاندارمری همدان مراجعه کردم دفترچه آماده به خدمت که تاریخ اعزام در آن مورخه ۲۵/۴/۵۹ بود به دستم دادند نزدیک به شش ماه به تاریخ اعزام مانده بود، از بچههای دانشجویی همکلاسی در دانشگاه اصفهان شنیده بودم که بیشتر دبیرستانهای استان کهگیلویه و بویر احمد بعد از گذشت ۵ ماه از سالتحصیلی فاقد دبیر مخصوصاً دبیر ریاضی هستند، بلافاصله راهی دانشگاه اصفهان شدم و، چون کارنامه ام آماده نبود نامهای بر تائید اینکه واحدهایم را در مقطع لیسانس ریاضی پاس کرده ام از دانشگاه گرفته و از آنجا عازم یاسوج شدم، شب را در شیراز خوابیدم و صبح با ماشینهای یاسوج راه افتادم حدود ۱۰ کیلومتری که از شیراز دور شدم راه شوسه شروع شد و بقیه راه را با همان مسیر طی کردم به یاسوج که رسیدم باورم نمیشد مرکز یک استان فقط دارای دو خیابان کوچک که طول آن را روی هم به دو کیلومتر هم نمیرسد باشد آدرس خانه یکی از بچههای اصفهان که دوست یکی از همکلاسی هایم بود داشتم به خانه ایشان رفتم و دیدم که این شخصی که ایزدیان نام داشت به سر کلاس درس رفته است بهرحال منتظر شدم که بیاید.
در ملاقات با دوست اصفهانی موضوع آمدن خود را به یاسوج مطرح کردم و وی اظهار داشت خوشبختانه مساله کمبود دبیر در یاسوج مرتفع شده، ولی در شهرستانهای تابعه هنوز کمبود است، روز بعد به آموزش و پرورش یاسوج مراجعه کردم و از آنجا مرا به بخش سی سخت که دهستانی نزدیک قله دنا بود، فرستادند وقتی به دبیرستان دکتر مصدق سی سخت مراجعه کردم فوراً یک سری دروس ریاضی که تا آن موقع رئیس دبیرستان فقط در ایام فراغت چند ساعت با آنها کار کرده بود به من محول کردند و بخاطر اینکه من تمام وقت در سی سخت بودم با یک سری درسهای غیرمرتبط مثل زیست شناسی و رسانههای گروهی هفتهای ۴۸ ساعت کلاس برای من در نظر گرفته شد برای اسکان هم نیز یک ساختمان سازمانی متعلق به آموزش و پرورش را که یک جوان شهرکردی که دبیر عربی بود سکنی داشتن مرا هم به آنجا فرستادند و مدت ۴ ماهی که تا پایان سال تحصیلی در آنجا بودم ایام خوب و فرصت باور نکردنی نصیب من شده بود که علاوه بر تدریس دروس محوله موفق شدم که تقریباً مجموعه کامل کتابهای شهید مطهری را که در کتابخانه دبیرستان گرد و خاک میخورد به اتمام برسانم.
هر روز بعد از کلاس به همراه دوستان عازم محیط بکر و خوش آب و هوای آنجا میشدیم و مواد خوراکی و سبزیحات وحشی میچیدم و تقریباً بیشتر غذایمان کنگر پلو، لوبیا و ریواس و نون و سبزی بود هر پنجشنبه و جمعه بهمراه همکاران سی سختی عازم قلعه دنا میشدیم و از طبیعت بکر و با صفای آن استفاده میکردیم اواخر خرداد دبیرستان را ترک کرده و عازم همدان شدم و بعد از یک ماه استراحت کوتاه در تیرماه به پادگان ولیعصر تهران مراجعه کردم که بعد از تقسیم ما را به پادگان آموزشی ۰۱ تهران در انتهای اتوبان افسریه فرستادند و دوران آموزشی خود را شروع کردم.
ادامه دارد....