بهترین مرگ، شهادت در راه خداست
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید فرهاد کیانیان در اول فروردین ۱۳۴۳ در شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش غلامعلی و مادرش عالم نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سی و یکم تیرماه ۱۳۶۶ در بانه توسط نیروهای عراقی براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای همدان به خاک سپرده شده است.
در وصیت نامه این شهید میخوانیم:
به نام خدا
سپاس خدائی را که اول اسمت بی آنکه پیش از او اولی باشد و آخر است بی آنکه پس از او آخری باشد، خدائی که دیدههای بینندگان از دیدنش فرو مانده و اندیشههای توصیف کنندگان از وصفش عاجز شده اند؛ و با سلام به پدر و مادر عزیز و مهربانم، امیدوارم که همیشه حالتان خوب و سرشار از لطف الهی باشد و من از خداوند منان خواستار طول عمر شما پدر و مادر عزیزم هستم، باری پدر و مادر خوبم من از اوایل کودکی از شما درس زندگی آموخته ام و میدانم که هرگاه انسانی پیمانه عمرش پر شود از این دنیا به دنیای آخرت که مکان همه ماست سفر خواهد کرد و این سفر به چندین صورت اتفاق میافتد یا انسان مریض میشود، یا تصادف میکند و یا شهید و یا ...... و به این ترتیب سفرش آغاز میشود و من تا چندی قبل که پیش شما بودم چیزی به درستی از اسلام و امام یا شهادت نمیدانستم و خوب به طور خلاصه چیزهائی میشنیدم و به آنها زیاد اهمیت نمیدادم تا این که خداوند خواست که من به این مکان واقعاً مقدس پا گذاشتم و طی این مدت همه چیز را آموختم، با چشمانم بچه هائی را دیدم که چگونه دلیرانه از اسلام و قرآن دفاع میکردند و چگونه کافران را به هلاکت میرساندند و در آخر آنهائی که از امتحان خدا قبول شده بودند به شهادت میرسیدند؛ و شما عزیزان باید بدانید که بهترین مرگها شهادت در راه خدا میباشد و من نیز برای دادن امتحان به این مکان مقدس پا گذاشته ام و اگر روزی لیاقت پیدا کردم و شهید شدم از شما تنها یک چیز میخواهم و آن این که برای من گریه نکنید، زیرا کسانی که شهید میشوند نزد خدای خویش هستند و گریه برای آنها کاری است سخت اشتباه، امیدوارم که به آن جامه عمل بپوشانید و از طرف من از تمام خویشان و دوستان حلالی بخواهید مخصوصا همسر مهربان و فداکارم؛ و در اینجا سخنی با همسر خودم دارم، باری همسر خوبم وقتی من شهید شدم از تو میخواهم که صبور باشی، زیرا خداوند با صابرین است و اگر روزی شما را ناراحت کردم مرا حلال کن شاید نادان بودم، چون اگر دانا بودم تو را ناراحت نمیکردم و تنها وصیتی که با تو دارم این است که فرزندمان را به احکام اسلامی آشنا کن و بدان که هر کس شهید شود رزق و روزی خوانواده اش را خداوند به آنها میرساند.
برادر عزیزم اگر من شهید شدم تنها شما میتوانی حرفهای مرا به خانواده من بزنی امیدوارم که آنها دلداری بدهی و از شما برادر بزرگوارم میخواهم که هر بدی که از من دیدهای مرا حلال کنی و نیز صبور باشی دیگر عرضی ندارم و با شما خداحافظی میکنم. پدر جان، جان من و جان بچههای من آنها را به تو میسپارم.