زندگینامه شهید «اسماعیل جعفری»
دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۲۸
شهید اسماعیل جعفری نوجوان بسیجی و عاشقی که نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفت.

به گزارش نوید شاهد همدان، شهید اسماعیل جعفری در سوم مردادماه ۱۳۴۷ در خانواده‌ای مذهبی و معتقد در دامان سیده‌ای از سلاله پاک حضرت زهرا (س) در سایه آفتاب پدری زحمت کش جوانه زد و آنگاه که گل وجودش به آستانه یک سالگی پا نهاد دچار بیماری سختی شد و این بیماری تا چهار سالگی ادامه داشت تا اینکه مادر با توسل به جده سادات و سفره حضرت رقیه (س) شفای ایشان را از حضرتش گرفت.
شور و شوق خواندن و نوشتن پای او را در هفت سالگی به دبستان کشاند، گرچه حادثه ناگوار و تلخی برایش پیش آمده و یک سال او را از تحصیل بازداشت، اما شعله‌های عشق او به آموختن خاموش شدنی نبود و درس و مشق و مدرسه را از سرگرفت و دوران ابتدایی را در دبستان بهمنی به پایان برد.
شهید اسماعیل جعفری فردی بلند قامت، خوش منظر و خوش طبع بود و متانت و معصومیت از سجایای اخلاقی وی بود. در دوره راهنمائی بود که با کسب اجازه از مادر طبقه دوم خانه را تبدیل به کتابخانه کرده و اوقات فراغت خود و دوستانش را در کتابخانه می‌گذراند.
او خود در پایگاه مقاومت بسیج سلمان عضویت داشت و در فعالیت‌های هنری و فرهنگی فعال بود؛ روز بیست و دوم فروردین ۱۳۶۵ روز اعزام نیرو به جبهه‌ها بود. شور و شوق رفتن به جبهه در دل‌های همه بسیجیان در غلیان بود و شهید اسماعیل جعفری در نوبت ثبت نام برای اعزام به جبهه؛ اما او به دلیل نداشتن رضایت نامه از والدین از میان متقاضیان بیرون کشیده می‌شود. با هزاران خواهش و التماس و در نهایت با همکاری و ضمانت دوستان و جعل امضای پدر مسئولین را راضی به ثبت نام و اعزام می‌نماید. با توجه به عملیات والفجر هشت در منطقه جنوب در قبل از همه تصورشان این بود که این اعزام به سوی جنوب خواهد بود، ولی وقتی اتوبوس‌های پشت سرهم در میدان امامزاده عبدالله به سوی غرب فرمان را پیچاندند تازه فهمیدند که مقصد جبهه‌های غرب می‌باشد.
آنان جمع کثیری از دانش آموزان دبیرستان شریعتی بودند که آمده بودند تا در کنار یکدیگر در نبردی جانانه با متجاوزان گردنکش بعثی آن‌ها را از خاک این کشور خدائی بیرون کنند. آنان به مهران منتقل شدند و در قلاویزان مستقر گردیدند. گردان مسلم بن عقیل (ع) و گروهان ابوالفضل العباس (س) محل و مأوای آمادگی روحی و جسمی شان بود.
عصر روز بیست و ششم اردیبهشت بود و یک ماه بود که بسیجیان و همرزمان همه در یک گردان آمادگی رزمی خود را به رخ نظامیان بعثی می‌کشیدند و لشگریان بعثی عراق عملیات گسترده‌ای در منطقه قلاویزان آغاز کرده بودند. ساعت ۱۲ شب بود که بی سیم‌ها به صدا درآمد و تقاضای نیرو‌های کمک کردند و اولین گردانی که به منطقه اعزام شد گردان مسلم بن عقیل بود که سوار بر خودرو‌ها سریعاً به محل درگیری رسیدند. شب بود و همه رزمنده‌ها به محل نا آشنا بودند. رزم نامنظم آنان در دل شب نیرو‌های مهاجم را زمین گیر کرده بود و عراقی‌ها با تجهزات کامل و با تانک‌های بی شمار با روشن شدن هوا حملات خود را شدت بخشیدند و نیرو‌های گردان در محاصره نیرو‌های بعثی قرارگرفته و هرچه زمان می‌گذشت آن‌ها حلقه محاصره را تنگ‌تر می‌کردند و از هر طرف نیز صدای غرش توپ و خمپاره و صدای شنی تانک‌ها می‌آمد. شهید اسماعیل جعفری در پشت سنگری سنگر گرفته و تیراندازی می‌کرد که ناگهان انفجار گلوله خمپاره در کنارش او را به هوا پرتاب و بر روی سنگ کوبید و بدن نازنینش ترکش آجین شده و یکی از ترکش‌ها به ناحیه کمر وارد و او را مجروح نمود. برای چند ساعت بیهوش بر روی زمین افتاده بود و جنگ در این چند ساعت مغلوبه شده و تعدادی شهید و تعداد کثیری به اسارت نیرو‌های عراقی درآمده بودند و دوستان شهید و پسرعموهایش احمد و محمود جعفری با هزار مرارت پیکر بی جان و مجروح او را به دوش می‌کشیدند.

شهید اسماعیل جعفری شش ماهی در اردوگاه رمادیه عراق در کنار دوستانش بود که از لحاظ جسمی هر روز به تحلیل می‌رفت. پنج روز آخر در بیمارستان بستری شد، ولی هیهات که کمترین رسیدگی از سوی مسئولین بیمارستانی به ایشان بشود که در روز ششم بر اثر شدت جراحات و عفونت در غربت اسارت به درجه رفیع شهادت نایل گردید. پیکر مطهرش در سی تیرماه ۱۳۸۱ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاه به خاک سپرده شد.

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
فاطنه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۵۵ - ۱۴۰۱/۱۲/۰۷
0
0
شهید اسماعیل جعفری فامیل ما است
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده