جمعه, ۲۵ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۱۸
نوید شاهد_ همزمان با سالروز بمباران ورزشگاه قدس، با خانواده‌های شهدای بمباران دیدار و یاد و خاطره شهدای این حادثه گرامی داشته شد.

به گزارش نوید شاهد همدان، همزمان با فرارسیدن سالروز بمباران هوایی ورزشگاه قدس همدان، مجید صفدریان به همراه اعضای ستاد نماز جمعه، روابط عمومی ورزش و جوانان و مسئول دفتر امام جمعه همدان با حضور در منزل شهیده "فاطمه هاجریان" و "سید حسین مسکینی" دو کودک شهید روز قدس با والدین این دو شهید دیدار و یاد و خاطره آن دو عزیز را گرامی داشتند.
حضرت زهرا (س) نوید شهادت فرزندم را داد
مادر شهیده فاطمه هاجریان درباره بمباران روز قدس ۱۳۶۱ با بیان اینکه ما هرچه دادیم در راه خدا دادیم، اظهار داشت: در روز جمعه بعد از صرف سحری به خواب رفتم و در خواب بانویی را دیدم که گفتند امروز برادر شما به شهادت خواهد رسید، در همان حالت پیگیر نام و نشان همان بانو شدم و ایشان خود را حضرت فاطمه (س) معرفی کردند پس از بیدار شدن به همراه پسر بزرگم و فاطمه به نماز جمعه رفتیم، در صف نماز خانمی در کنار ما نشسته بود که درخواست آب برای تجدید وضو داد، فاطمه بلافاصله لیوان خود را برداشت و به سمت شیر‌های آب کنار ورزشگاه رفت، بلافاصله آسمان سیاه شد و هواپیما‌های غول پیکر در آسمان نمایان شدند و شروع به بمباران کردند، به محض اینکه فاطمه به نزد من رسید و لیوان آب را به من داد ترکش به ایشان اصابت کرد و به شهادت رسید و خودم و پسرم نیز براثر ترکش زخمی و مجروح شدیم.
وی افزود: فاطمه ۸ ساله من قبل از شهادت آخرین حرفی که گفت الله اکبر راه من را ادامه دهید و این آخرین کلمات فرزندم بود که با لب‌های خشکیده و زبان روزه بیان کرد.
حاجیه خانم هاجریان درباره خصوصیات دختر شهیدش گفت: ایشان علاقه زیادی به انقلاب و امام داشت و از زمانی که خود را شناخت نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت.
وی ادامه داد: در زمان شهادت دخترم بی سواد بودم، ولی بعد‌ها با توصیه مرحوم آیت الله موسوی امام جمعه وقت، سواد اموختم و بعد‌ها قرآن را حفظ کردم.
حسین شفاعت شده امام حسین (ع) بود
سید قدرت الله مسکینی پدر شهید سید حسین مسکینی نیز در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: پسرم علاقمند به انقلاب و امام راحل بودند.
وی درباره اتفاق روز قدس بیان کرد: روز قدس برای راهپیمایی من و حسین از خانه خارج شدیم، ایشان با شور و شوق خاصی قدم برمی داشت و انگار که درحال پرواز کردن است، از ما ۱۰۰ متر جلوتر می‌دوید، آن روز روزه بود، مادرش به احتمال اینکه روزه ایشان را ضعیف کند یک بیسکویت در جیبش گذاشت تا اگه گرسنه شود بخورد، ولی قبول نمی‌کرد و دائم می‌گفت که من روزه هستم و نیازی نیست، پس از اینکه از منزل خارج شدیم بمباران‌ها شروع شد و محله سبد بافان را زدند و اعلام کردند به سمت استادیوم قدس حرکت کنید، زیرا مسجد جامع جای همه نمازگزاران نمی‌شود، از این رو ما به استادیوم رفتیم، در محوطه استادیوم بودیم که بمباران شروع شد و به یکباره استادیوم قدس با خاک و خون یکسان شد و ما دیگر حسین را ندیدیم، یک هفته تمام بیمارستان‌ها را زیر پا گذاشتیم از طرفی دلخوشی می‌دادیم که زنده است در نهایت روزی که قرار بود پیکر شهدای بمباران را دفن کنند به عنوان آخرین امید به باغ بهشت رفتیم، آنجا به شدت شلوغ بود و نمی‌توانستیم از کسی سراغ فرزند را بگیریم که به یکباره یکی از آشنایان به ما گفت در پشت غسالخانه گودالی هست که لباس‌های شهدا آنجا ریخته شده به انجا بروید تا نشانی بگیرید، به سراغ گودال رفتیم و پس از گشتن زیاد شلوار پسرانه‌ای را دیدم که کمربند آشنایی داشت وقتی شلوار را بیرون کشیدم دیدم بیسکوییتی داخل جیب شلوار قرار دارد و همان نشانه باعث شد حسین من پیدا شود، زیرا به جز حسین فقط پیکر دو دختر بچه دیگر به صورت ناشناس وجود داشت.
مسکینی تصریح کرد: مادرم تابستان و زمستان جوراب می‌بافت، یکی از دوستانمان می‌آمد و جوراب‌ها را از مادرم می‌گرفت و برای سربازان جبهه می‌برد، حسین همیشه می‌گفت من را جبهه ببر، آن فرد می‌گفت که سن شما کم است و حسین در پاسخ می‌گفت، حتی نمیتوانم آب به دست سربازان بدهم؟
مادر شهید نیز گفت: در روز بمباران به همراه یکی از فرزندانم که نوزاد بود در حیاط منزل بودم که پس از شنیدن صدای بمب، نام حسین را صدا زدم و بیهوش شدم، حسین فرزند عزیزی بود که در شب شام غریبان امام حسین (ع) به دنیا آمد از این رو نامش را حسین گذاشتیم.
در ادامه دیدار با خانواده شهدا محل بمباران ۲۵ تیر گلباران شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده