جان تشنه اش در عملیات رمضان سیراب شد
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۱۱
نوید شاهد_ شهید عبدالرضا صولت در ماه مبارک رمضان و در عملیات رمضان با پیکری غرق در خون به دیدار حق شتافت و آسمانی شد.
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید عبدالرضا صولت پاسدار دلاور سپاه اسلام در سال ۱۳۳۹ در روستای میهمله علیا از توابع شهرستان بهار در دامان پاک پدر و مادری مسلمان و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در روستا سپری کرد. کودکی آرام و مودب بود، برای کسب علم و دانش تا جایی که امکانات اجازه میداد در روستا تا ششم ابتدایی ادامه داد و مدتی در کنار والدین به کشاورزی مشغول شد. پس از آن بود که احساس کرد باید تحولی در زندگی پدید آورد از این رو هجرت را آغاز کرد و خانه و کاشانه خود را برای زندگی بهتر ترک و به اصفهان عزیمت کرد. در اصفهان در رشته جوشکاری مشغول به کار شد و در این کار استاد قابلی شد.
انقلاب که آغاز شد همپای دیگران در تظاهرات و راهپیماییها شرکت داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دولت مردمی روی کار آمد. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی که شروع گردید احساس کرد که در خانه نشستن و شاهد تجاوزات دشمن بودن دور از جوانمردی است از این رو مانند هزاران جوان سلحشور این آب و خاک که برای جانفشانی و ایثار در راه وطن آماده بودند برای حضور در جبهههای حق علیه باطل برای بیرون راندن دشمن متجاوزی که از هیچ گونه جنایات ابائی نداشت آماده فداکاری شد. بعد از پایان دوره آموزشی در نزاجا برای انجام خدمت مقدس سربازی وارد لشگر ۲۱ حمزه شد و از تاریخ ۱۸ آذر سال ۱۳۶۰ سرباز دلاوری شد که برای سلحشوری آماده شده بود.
شهید والامقام عبدالرضا صولت جوانی رشید، آگاه و با بصیرت بود و علاقه وافرش به امام بود که او را راهی جبههها کرد. همیشه میگفت: تا امام فرمان میدهد باید با گوش جان اطاعت کرد بر همین اساس لبیک گوی ندای امام شد.
روزهای اول جنگ بود و قسمت زیادی از مناطق غرب و جنوب در اشغال لشگر متجاوز عراق بود. سال ۱۳۶۱ بود و حماسه آزادسازی خرمشهر تازه اتفاق افتاده و لشگر تا دندان مسلح عراق گیج و منگ از ضربه کاری رزمندگان اسلام که دنیا را به حیرت واداشته بود درصدد ضربه نهایی بر پیکر ماشین جنگی دشمن بود. مرحله بعدی آزادسازی مناطق وسیع شلمچه و کوشک بود که عملیات "رمضان" با رمز یا علی بن ابیطالب (ع) در آن طراحی شد.
شهید عبدالرضا صولت در کنار رزم آوران دلیر لشگر اسلام آماده جانفشانی برای خاک وطن بود که اینک با عطر شهادت آکنده شده بود و باید برای پس گرفتنش جانها فدا میشد.
سحرگاه ۳۱ تیرماه سال ۱۳۶۱ با یورش دلاوران بسیجی و سپاهی و ارتشی خط شکسته شد و نیروهای دشمن منهدم گردیده بودند و رزمندگان در حال پیشروی و تثبیت مواضع خود بود که ناگهان تیری مستقیم بر پهلویش مینشیند و پیکر غرق خونش در معرکه نبرد بر خاک میافتد. ایشان در آخرین دیدارش به پدر و برادران خود سفارش میکند «اگر شهید شدم مرا در کنار قبر مادرم دفن کنید. من که در زندگانی از نعمت مادر زیاد بهرهمند نبودم بلکه بعد از مرگم در کنار مادر باشم.»
روحش شاد
انقلاب که آغاز شد همپای دیگران در تظاهرات و راهپیماییها شرکت داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دولت مردمی روی کار آمد. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی که شروع گردید احساس کرد که در خانه نشستن و شاهد تجاوزات دشمن بودن دور از جوانمردی است از این رو مانند هزاران جوان سلحشور این آب و خاک که برای جانفشانی و ایثار در راه وطن آماده بودند برای حضور در جبهههای حق علیه باطل برای بیرون راندن دشمن متجاوزی که از هیچ گونه جنایات ابائی نداشت آماده فداکاری شد. بعد از پایان دوره آموزشی در نزاجا برای انجام خدمت مقدس سربازی وارد لشگر ۲۱ حمزه شد و از تاریخ ۱۸ آذر سال ۱۳۶۰ سرباز دلاوری شد که برای سلحشوری آماده شده بود.
شهید والامقام عبدالرضا صولت جوانی رشید، آگاه و با بصیرت بود و علاقه وافرش به امام بود که او را راهی جبههها کرد. همیشه میگفت: تا امام فرمان میدهد باید با گوش جان اطاعت کرد بر همین اساس لبیک گوی ندای امام شد.
روزهای اول جنگ بود و قسمت زیادی از مناطق غرب و جنوب در اشغال لشگر متجاوز عراق بود. سال ۱۳۶۱ بود و حماسه آزادسازی خرمشهر تازه اتفاق افتاده و لشگر تا دندان مسلح عراق گیج و منگ از ضربه کاری رزمندگان اسلام که دنیا را به حیرت واداشته بود درصدد ضربه نهایی بر پیکر ماشین جنگی دشمن بود. مرحله بعدی آزادسازی مناطق وسیع شلمچه و کوشک بود که عملیات "رمضان" با رمز یا علی بن ابیطالب (ع) در آن طراحی شد.
شهید عبدالرضا صولت در کنار رزم آوران دلیر لشگر اسلام آماده جانفشانی برای خاک وطن بود که اینک با عطر شهادت آکنده شده بود و باید برای پس گرفتنش جانها فدا میشد.
سحرگاه ۳۱ تیرماه سال ۱۳۶۱ با یورش دلاوران بسیجی و سپاهی و ارتشی خط شکسته شد و نیروهای دشمن منهدم گردیده بودند و رزمندگان در حال پیشروی و تثبیت مواضع خود بود که ناگهان تیری مستقیم بر پهلویش مینشیند و پیکر غرق خونش در معرکه نبرد بر خاک میافتد. ایشان در آخرین دیدارش به پدر و برادران خود سفارش میکند «اگر شهید شدم مرا در کنار قبر مادرم دفن کنید. من که در زندگانی از نعمت مادر زیاد بهرهمند نبودم بلکه بعد از مرگم در کنار مادر باشم.»
روحش شاد
نظر شما