نقاشی منادیان آزادی را در آسمانها کشید
چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۱۵
نوید شاهد_ شهید اسدالله بابایی در شهر تهران به شغل نقاشی مشغول بود که در روز عیدفطر سال ۵۷ در بین تظاهرکنندگان به رژیم شاهنشاهی به شهادت رسید.
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید اسدالله بابایی در سیزدهمین روز از آغاز تولد طبیعت در سال ۱۳۲۷ و در خانوادهای کوچک در روستای دستجرد شهرستان بهار پای به عرصه وجود نهاد. خانواده کوچک و مستضعف در روستایی فاقد امکانات از تولد نوزاد شور و شعف بی نهایت داشت و کانون گرم خانواده با حضور ایشان گرم شد.
شهید اسدالله بابایی در آغوش پر مهر پدر و مادری فداکار و دلسوز سالهای آغازین عمر خود را سپری نمود و با گذشت ایام با طعم فقر و نداری بیش از پیش آشنا میشد.
پدر و مادر ایشان از هیچ کوششی برای سعادت ایشان فروگذاری نکردند، ولی دست بیداد طبیعت تازیانه محبت و مشقت را بر سر این خانواده شدیدتر میکوبید.
شهید بزرگوار بعد از طی دوران ابتدایی در روستای محل سکونت به دلیل ضعف اقتصادی که همه خانوادههای روستایی را شامل میشد ایشان را مجبور کرد که از ادامه تحصیل بازبماند و بارسنگین خانواده را بر دوش بکشد و از کودکی با دستان ضعیف خود به کارهای زیادی دست زند وقتی فهمید که در روستا برای امثال ایشان که به دلیل عدم سرمایه، شغل مناسبی وجود ندارد همراه با هم ولایتیهای خود برای یافتن شغل به تهران عزیمت کرد.
در تهران بود که بعد از مدتها به کمک آشنایان به شغل نقاشی ساختمان روی آورد. مدتها بود که در این شغل فعالیت میکرد و با مراجعه به خانههای مردم تفاوتها و تبعیضهای آشکار زندگی مردم را لمس میکرد و از درون رنج میکشید. از جایی که خود نیز از همین مردم بود فریادهای خفتهای همچون دیگر مردم در گلو داشت، ولی مجال فریاد نمییافت تا اینکه بیدارگر اسلامی با پیام مسیحایی بر روحهای آماده دمید و مردم منتظر که رهبری میخواستند گروه گروه به ندای پیر احیاگر نفوس مردگان لبیک گفتند و ندای آزادی را سر دادند و هرروز به خیابانها ریختند و همراه با سیل خروشان امت بنیان ظلم و جور را آماج حملات ویرانگر خویش گرفتند.
در یکی از همین تظاهرات میلیونی در روز عید سعید فطر در ۱۷ شهریورماه ۵۷ که عمال رژیم سفاک تاب و تحمل این همه شکوه را نداشت با گلولههای اهدایی ابرقدرتها سینههای منادیان توحید و آزادی را هدف قرار داد و این شهید بزرگوار نیز با خون خود در پای طومار آزادگی امضایی به بلندای تاریخ زدند تا آیندگان به نام و یاد آنان اقتدا کنند.
شهید اسدالله بابایی در آغوش پر مهر پدر و مادری فداکار و دلسوز سالهای آغازین عمر خود را سپری نمود و با گذشت ایام با طعم فقر و نداری بیش از پیش آشنا میشد.
پدر و مادر ایشان از هیچ کوششی برای سعادت ایشان فروگذاری نکردند، ولی دست بیداد طبیعت تازیانه محبت و مشقت را بر سر این خانواده شدیدتر میکوبید.
شهید بزرگوار بعد از طی دوران ابتدایی در روستای محل سکونت به دلیل ضعف اقتصادی که همه خانوادههای روستایی را شامل میشد ایشان را مجبور کرد که از ادامه تحصیل بازبماند و بارسنگین خانواده را بر دوش بکشد و از کودکی با دستان ضعیف خود به کارهای زیادی دست زند وقتی فهمید که در روستا برای امثال ایشان که به دلیل عدم سرمایه، شغل مناسبی وجود ندارد همراه با هم ولایتیهای خود برای یافتن شغل به تهران عزیمت کرد.
در تهران بود که بعد از مدتها به کمک آشنایان به شغل نقاشی ساختمان روی آورد. مدتها بود که در این شغل فعالیت میکرد و با مراجعه به خانههای مردم تفاوتها و تبعیضهای آشکار زندگی مردم را لمس میکرد و از درون رنج میکشید. از جایی که خود نیز از همین مردم بود فریادهای خفتهای همچون دیگر مردم در گلو داشت، ولی مجال فریاد نمییافت تا اینکه بیدارگر اسلامی با پیام مسیحایی بر روحهای آماده دمید و مردم منتظر که رهبری میخواستند گروه گروه به ندای پیر احیاگر نفوس مردگان لبیک گفتند و ندای آزادی را سر دادند و هرروز به خیابانها ریختند و همراه با سیل خروشان امت بنیان ظلم و جور را آماج حملات ویرانگر خویش گرفتند.
در یکی از همین تظاهرات میلیونی در روز عید سعید فطر در ۱۷ شهریورماه ۵۷ که عمال رژیم سفاک تاب و تحمل این همه شکوه را نداشت با گلولههای اهدایی ابرقدرتها سینههای منادیان توحید و آزادی را هدف قرار داد و این شهید بزرگوار نیز با خون خود در پای طومار آزادگی امضایی به بلندای تاریخ زدند تا آیندگان به نام و یاد آنان اقتدا کنند.
نظر شما