خون نامهای نوشتیم، خون خود را روی برگهای ثبت کردیم و روانه جبهه شدیم
به گزارش نوید شاهد همدان، دانش آموزان و دانشجویان در دوران دفاع مقدس نقش بسزایی داشتند و شهدای زیادی از این گروه تقدیم به اسلام و انقلاب شده است.
مصطفی عبدالعلیزاده یکی از دانش آموزان دوران دفاع مقدس است که سالهای زیادی را در جبهههای جنگ سپری کرده و اکنون در جایگاه روایتگری آن دوران، جوانان و نوجوانان را باحال و هوای جبههها و خاطرات رفقای شهیدش آشنا میکند و به خاطر سن و سال کماش همه او را با عنوان "عمو مصطفی" میشناسند.
در گفتوگویی با این نوجوان دوران دفاع مقدس خاطرات آن دوران را مرور میکنیم.
نوید شاهد _ برای نخستین بار در چه سالی به جبهه رفتید؟
عبدالعلیزاده: سال 1364 دانشآموز کلاس اول دبیرستان در رشته تجربی و در دبیرستان امام خمینی(ره) بودم که جمعی دوستانه در مدرسه متشکل از هفت نفر از همکلاسیها را تشکیل داده بودیم این هفت نفر شامل سید کاظم موسویان حر مبصر کلاس، جواد رنجبران معاون ایشان، حمیدرضا وثوقی، سید محمدباقر حجازی، علی رشیدی، مهدی عابدی تهرانی و بنده بودند. ما در این جمع رفاقت زیادی باهم داشتیم بهطوریکه باهم ورزش میرفتیم و در سالن ورزشی دبیرستان شهید مقصودی "کنگ فو" کار میکردیم و در کل ارتباط و رفاقت زیادی بین ما بود.
نوید شاهد_ نحوه جبهه رفتن شما به چگونه بود؟
عبدالعلیزاده: نخستین نفری که از جمع هفتنفره ما به جبهه رفت "مهدی عابدی تهرانی" بود که از گردان 153 لشکر 32 انصارالحسین(ع) به جبهه اعزام شد و در 20 شهریورماه 1365 در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکر مطهرش در سال 1391 به کشور بازگشت. پس از شهادت مهدی عابدی تهرانی ما شش نفر عهد بستیم که تا آخرین لحظه راه مهدی را دنبال کنیم و پای عهد و میثاقمان بمانیم، ازاینرو خون نامهای نوشتیم و با سوزن خون خود را روی برگهای ثبت کردیم و روانه جبهه شدیم.
نوید شاهد _ پس از شهید عابدی تهرانی آیا دوستان دیگر نیز شهید شدند؟
عبدالعلیزاده: دومین نفری که از بین ما شهید شد "علی رشیدی" بود که در کربلای چهار به شهادت رسید و ایشان نیز مفقودالاثر شد. نفر سومی که از بین ما رفت "جواد رنجبران" بود که در کربلای پنج به جمع شهدا پیوست و دراینبین "سید کاظم موسیان حر" در عملیاتی یکی از پاهایش قطع شد ولی باز به جبهه آمد و خودم نیز در 25 دیماه 1366 در ماووت عراق و "بیتالمقدس2" یکی از پاهایم را از دست دادم، سید محمدباقر حجازی اواخر سال 1366 در حلبچه و در اوایل سال 1367 حمیدرضا وثوقی به شهادت رسیدند، جنگ به پایان رسید و من و سیدکاظم از یاران باقی ماندیم که در 12 فروردینماه 1370 در تحرکات منافقان در قصر شیرین سید کاظم نیز به سایر رفقا پیوست و من برای همیشه تنها ماندم.
نوید شاهد _ برخی معتقدند که دانش آموزان و نوجوانان با اکراه به جبهه میرفتند آیا این مطلب واقعیت دارد؟
عبدالعلیزاده: بیشتر بچههایی که به جبهه وارد میشدند شناسنامهها را دستکاری میکردند و با شناسنامههای دستکاری شده وارد جبهه میشدند و گاهی برخی گمان میکنند که جوانان و نوجوانان برای کسب منافع و سود به جبههها میرفتند درحالیکه هیچگاه به فکر منافع نبودند و هیچکس با زور به جبهه نمیرفت و در گاهی از مواقع، در بین بارهای اعزامی به جبههها در کامیون پنهان میشدند و به جبهه میرفتند که در بسیاری از مواقع در وصیتنامههای خود قید میکردند که با اجبار کسی به جبهه نرفتهاند.