دمی با مادران چشم انتظار
به گزارش نوید شاهد همدان، روایت فراق و بیخبری مادران شهدا روایتی نانوشته است، چراکه باید مادر باشی تا حال مادران شهدا به خصوص مادران شهدای جاویدالاثر را با جان و دل درک کنی. مادرانی که حرفهایشان بوی انتظار میدهد و سالهاست با چشمانی منتظر و قلبی آکنده از غم و اندوه، بازگشت فرزندانشان را انتظار میکشند.
مادر که باشی، تمام خوشحالی های دنیا را برای فرزندت می خواهی
و دردهای او را به جان خواهی خرید.
مادر که باشی، شیره وجودت را نثار بالندگی فرزندت می کنی تا هر
روز، شاهد قد کشیدن و راه رفتن و خندیدن های او باشی.
مادر که باشی، دوست داری بند کفش او را محکم ببندی تا از کلاس
اول دبستان تا دانشگاه را با حمایت دستان تو سپری کند، اما مادر باشی و بند پوتین فرزند
نوجوان و جوانت را برای جنگ گره بزنی، دل شیر می خواهد و صبر زینبی.
عزیزتر از جانت را با دعای خیر و گلاب، بدرقه کنی و امیدوار باشی
که به زودی با سوغاتی های جبهه؛ پوکه فشنگ و چتر منور به خانه برگردد و برای ساعت ها
و روزها، خاطره هایی برای گفتن داشته باشد.
مادر بودن سخت است، خیلی سخت تر از آن که فکرش را بکنی چون
که مادر شدن با انتظار شروع می شود و امان از روزی که با انتظار هم به پایان برسد.
امان از دل مادران شهدایی که پس ازسال ها همچنان منتظر هستند
و چشم به در تا که شاید قاصدی، خبر از گمشده اش را بیاورد و چه بسیار مادرانی که
چشم انتظار رفتند.
مادران همه شهیدان، هر روز و هر لحظه این آرزوها را مرور می کنند، چه کسی از دل مادری خبر دارد که 30 سال از سرنوشت فرزندش بی خبر است و بعد از این همه سال، استخوان و پلاک پسرش به خانه بازمی گرد.
به هرحال جنگ تمام شد، اسرا آمدند ولی هنوز فرزندان بسیاری از مادران نیامدند، آنها همچنان غریبانه بر خاک افتاده اند و مادرانشان چشم به راه در انتظار بازگشتشان.
ایده و عکس از فرزانه محبی.