"شهید حیدری" خاری در چشم رژیم شاهنشاهی بود
به گزارش نوید شاهد همدان، پدر شهید محمدعلی حیدری در سال 1352 در نهاوند به رحمت ایزدی پیوست و پسازآن سیل تلگرافها و دعوتهای پیاپی مردم نهاوند از شهید حیدری به عمل آمد که به نهاوند رفته و جای خالی آن شخصیت بزرگ را پر کند.
شهید حیدری احساس کرد که رفتنش به نهاوند و پرکردن آن خلأ یک
وظیفه شرعی است لذا با مشورت فضلای حوزه، دعوت مردم بیدار نهاوند را اجابت کرد و به
این شهر رفت و رهبری مبارزات این خطه را به عهده گرفت، با ورود ایشان مردم نهاوند بهخصوص
نسل جوان همانند شمع به دورش حلقهزده و همانند کسی که گمکردهاش را پیدا کند، به
دور او گردآمده و از وجود پربارش استفاده کردند.
وجود شهید حیدری در نهاوند خاری در چشم رژیم روبهزوال شاه
خائن و دیگر دشمنان دین و کشور بود بهطوریکه ایشان در سنگر مسجد به آشنا کردن مردم
به ابعاد گسترده اسلام و به افشاگری رژیم پرداخت.
ممنوع المنبر شدن شهید حیدری
آمدن شهید حیدری به نهاوند و آغاز دوره جدید مبارزات سیاسی
در این منطقه باعث شد که رژیم، دست به تأسیس اداره اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) در
این شهر بزند و بهتدریج فعالیتهای ایشان را محدود کند ولی باوجود روح سرکش و نفرتی
که ایشان از رژیم داشت نتوانستند خواسته خود را عملی سازند و سرانجام از ترس منطق کوبندهاش
او را ممنوع المنبر کردند. اما مگر میشود شاگرد تربیتشده رهبر سازشناپذیر انقلاب
را ساکت کرد؟
شهید حیدری در لابهلای مباحث تفسیر قرآن و نهجالبلاغه، ایدهاش
را به نسل جوان القاء میکرد و رسالتش را از دعوت وعاظ به نهاوند آغاز کرد و شاید از
گویندگان مشهور کمتر کسی باشد که توسط ایشان به نهاوند نیامده باشد.
رژیم که دید از این طریق هم نتوانست او را محدود سازد، فشار
آورد که هر گویندهای که به نهاوند میآید باید اجازه از شهربانی جهت سخنرانی بگیرد
و با شناسنامه و ضمانت و تعهد و امثال اینها میتواند سخنرانی کند اما شهید حیدری
زیر بار هیچیک از این سخنان خفتبار نرفت و گویندگان انقلابی را دعوت و زیرپوشش و
حمایت خود آنان را روانه منبر میساخت که حتی از شهرهای اطراف همجهت استماع این سخنرانیها
و جلسات به نهاوند میآمدند و در مقابل، ساواک که این بیاعتنائیها و دهنکجیها را
از ایشان دید، آنان را ممنوع المنبر و یا دستگیر و از نهاوند خارج میکرد ازجمله کسانی
که در نهاوند ممنوع المنبر شدند حجتالاسلام محمدی ریشهری، عباس شیرازی، فلاح یزدی،
فاکر خراسانی، دکتر حسین روحانی، موحدی قمی و جمع کثیری که جای ذکر همه نیست.
محدودیت برای ایشان به حدی بود که مردم را دستگیر و به آنان
میگفتند حق ندارید با شهید حیدری تماس بگیرید و یا به حسینیه جوانان بروید. شهید حیدری
همچنین عشق و علاقه شدیدی به «گروه ابوذر» نهاوند داشت و همیشه با آنان در تماس نزدیک
بود و اعضاء گروه به منزلش رفته و مسائل مهم را با ایشان در میان میگذاشتند.
تبعید به شهربابک
با اوجگیری نهضت در سال 1356 و وقوع حادثه 19 دی شهر خون و
قیام قم، شهید حیدری مردم را در مسجد دعوت کرده و در عزای چهلم شهدای قم مجلس دایر
نمود. در این جلسه حجتالاسلام موحدی قمی سخنرانی کرد و درحالیکه مأمورین خونخوار
رژیم اطراف مسجد را در محاصره خود داشتند، ولی سیل جمعیت شبستان مسجد و بیرون آن را
پرکرده بود.
بعد از پایان جلسه مأمورین به خانه شهید ریخته و به جستجوی
حجتالاسلام موحدی پرداختند ولی قبلاً مردم او را بالباس مبدل از شهر دور کرده بودند.
دو روز از این واقعه نگذشته بود که مأمورین زخمخورده، وحشیانه به منزل شهید ریخته
او را دستگیر و به همدان برده و ازآنجا به «شهربابک» از توابع کرمان در نقطه دوردستی
تبعید کردند. آنها با خیال خام خود میخواستند شهید حیدری را ساکت کنند اما مگر در
قاموس او سکوت در مقابل رژیم معنی داشت؟ از حق باید دفاع و باطل را رسوا میکرد.
تبعید ایشان به شهربابک نقطه عطفی در مبارزات این شهر شد، روح
سرکشش باعث شد که دفتر حضوروغیاب در شهر را، که هر تبعیدی موظف است آن را امضاء کند،
امضاء نکرد و حتی موقعی که مأمورین به در منزل او جهت گرفتن امضاء رفتند با لحنی تند
گفت: «این دادگاهی که رأی به تبعید من داده قبول ندارم که حکم او را قبول داشته باشم
و اصلاً امضاء نمیکنم».
همچنین در طول اقامتش در شهربابک جهت تماس تلفنی با نهاوند
بهصورت مخفیانه به شهرستان سیرجان در نزدیکی این شهر رفته و با نهاوند تماس گرفته
و از جریانات آنجا آگاه و دستورات لازم را صادر میکرد و دائم اهالی و بازاریان نهاوندی
به شهربابک آمده و با او ملاقات میکردند. شهید حیدری چندین اعلامیه شدید الحن علیه
رژیم از تبعیدگاه برای مردم نهاوند صادر نمود و به مبارزات آنان خط میداد.
بازگشت از تبعیدگاه و استقبال پرشور مردم
بعد از گذشت دو ماه از تبعید، رژیم دریافت که مردم شهر عمیقاً
نگرانند و چهبسا به عواقب بسیار وخیمی منجر گردد، لذا مدت تبعیدی ایشان را از دو سال
به دو ماه تقلیل داد، بهمحض اطلاع خبر آزادی شهید حیدری گروه بیشماری از مردم به
خدمتش رفتند، جهت مشخص شدن تاریخ مراجعت به شهر نهاوند بقیه مردم نیز در انتظار ورودش
روزشماری میکردند و درصدد استقبال پرشور و تجلیل بیسابقهای از روحانی مبارز شهرستان
برآمدند.
سه روز بیشتر به ماه مبارک رمضان نمانده بود از طرفی مردم مبارز
و بامحبت شهربابک اصرار داشتند که حداقل همین ماه رمضان را در شهربابک بماند و از طرفی
فشار و اصرار مردم نهاوند مبنی بر بازگشت به این شهر، شهید حیدری لازم دید که به نهاوند
عزیمت نمایند.
به دنبال این تصمیم مردم شهربابک در مسجد گردآمده و با شور
و هیجان خاصی که منجر به شعار دادن و تیراندازی مأمورین گردید شهید را بدرقه کردند.
لازم به تذکر است که ژاندارمری شهربابک اتمام تبعیدی را به شهید اعلام نکرد و ایشان
بدون توجه به آنها شهر را ترک کرد و این مشت محکمی به دهان رژیم و بیاعتنائی به دستگاه
منفور طاغوت بود.
از آنطرف مردم نهاوند کیلومترها راه پیموده و جهت استقبال
به شهر ملایر آمده و در دروازه این شهر انتظار رهبر تبعیدیشان را میکشیدند و ثانیهشماری
میکردند، سیل عظیم جمعیت به حدی بود که مأمورین در شهرستان ملایر به وحشت افتادند.
صف طویل اتومبیلها و موتورسواران استقبالکنندگان چندین کیلومتر بود که از برکات و
اثرات ایشان بود. اهالی روستاهای بین راه جلوی ایشان گوسفندها قربانی کردند و علیه
شاه و سلطنتش شعار میدادند.
دستگیری مجدد
به دنبال فرمان امام امت مبنی بر افشاگری هر چه بیشتر توسط
خطیبان و ائمه جماعت در ماه مبارک رمضان 1357، ایشان که تازه از تبعیدگاه بازگشته بود
به این وظیفه الهی و شرعی عمل کرده و فرمان امامش را لبیک گفته و سرسختانه در مقابل
رژیم ایستاد و در حسینیه و مسجد به افشاگری دوباره پرداخت و حسینیه جوانان مرکز جنبش
و حرکت ضد شاهی درآمده بود و شرکت جمعیت در حسینیه و مسجد بیسابقه بود. رژیم تلاش
میکرد که مهره اصلی و هسته مرکزی این اجتماع را دستگیر کند و به این اجتماعات در شهر
خاتمه دهد. لذا عمر این جلسات پربرکت تا پانزدهم ماه مبارک رمضان بیشتر ادامه نداشت
و در شب پانزدهم که مردم از بیانات شهید حیدری شور دیگری یافته بودند چون موج خروشانی
به مراکز حیاتی دشمن در شهر حملهور شده و پس از درگیری با مأمورین شهربانی، ساواک
و ژاندارمری و شکستن شیشههای بانکها به منزل خود رفتند.
بعد از خاتمه درگیری مأمورین در نیمهشب وحشیانه به منزل ایشان
هجوم آورده و شهید حیدری و دامادشان حجتالاسلام موسوی را دستگیر کردند و بعد با بلندگو
در شهر پخش کردند که مردم بخوابید، شهر در امنوامان است و عاملان خرابکاری و هرجومرج
دستگیر شدند. و در همان شب ایشان را به همدان منتقل کردند و از ترس اینکه مبادا مردم
به شهربانی ریخته و ایشان را نجات دهند، تا آخر ماه رمضان در ساواک همدان بازداشت و
بعد از پایان ماه تحویل دادگاه نظامی سنندج دادند.
این ایام مصادف دوران روی کار آمدن دولت شریف امامی و بهاصطلاح
خودش «آشتی ملی» بود. لذا دستور آزادی زندانیان سیاسی بهخصوص روحانیون را صادر کرد
تا بلکه بدینوسیله مردم را فریب دهد اما ملت هوشیار ایران فریب این دغلکاری را نیز
نخورند.
شهید حیدری بعد از آزادی برای بار دوم مورد استقبال پرشور مردم
نهاوند واقع گردید و بعدازاین تاریخ مرتباً اعلامیه صادر و به سخنرانیهای سازنده و
کوبنده در اجتماعات و تظاهرات مردم پرداخت. بعدازاین که رژیم حاکم بر عراق منزل امام
خمینی(ره) را در نجف محاصره و محدودیتهایی برای ایشان ایجاد کرده بود، شهید حیدری
تلگرافی به حسن البکر رئیسجمهوری وقت عراق فرستاد که در قسمتی از آن آمده است. «اقدام
اخیر دولت عراق در محاصره منزل رهبر شیعیان جهان حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی که
مغایر با حقوق انسانی و نقض 67 صریح قوانین
و مقررات بینالمللی است موجی از خشم و نفرت در بین مسلمانان جهان بهویژه ملت ایران
به وجود آورد و قلوب آنان را جریحهدار ساخته، انتظار داد هر چه زودتر در رفع آن اقدام
نمایید و توجه داشته باشید که تکرار اینگونه اعمال، عواقب وخیمی دربر خواهد داشت».
در اثر فعالیتها و
مبارزات پیگیر شهید حیدری برای اولین بار مجسمه شاه، قبل از فرارش توسط مردم انقلابی
نهاوند سرنگون شد. لذا رژیم به سرکوبی و شدت عمل در مقابل مردم بیدفاع پرداخت و دیوانهوار
خانهها و مغازهها را آتش زده و به غارت بردند و هر کس را میگرفتند او را مجبور به
گفتن جاوید شاه و ناسزا به شهید حیدری میکردند و مسلمانان انقلابی را گرفته و تا سر
حد مرگ آنان را شکنجه میدادند. شهید حیدری در این جو خفقانآور به مبارزه بیامان
خود ادامه میداد و در زیر سرنیزه گارد مزدور و مأمورین، به مسجد رفته و نماز جماعت
را اقامه میکرد.
سوء قصد به جان شهید
یک شب مأمورین به در منزلش جهت به شهادت رساندن ایشان آمدند
و تا صبح آنجا بودند ولی موفق نشدند و از این به بعد بود که جوانان انقلابی، مسلمان
و بازاریان مبارز منزل ایشان را تحت کنترل و حفاظت خود داشتند و کوچکترین حرکتی را
زیر نظر داشتند. تا روزی که شاه فرار را برقرار ترجیح داد. در این روز شهید حیدری و
عدهای از اطباء که از طرف مرحوم آیتالله طالقانی جهت مداوای مجروحین و مصدومین آمده
بودند بهعنوان شادی و سرور و چراغهای ماشینهای خود را روشن کرده و به شعار دادن
و بوق زدن پرداخته که دراینبین دژخیمان ماشین آنان را به رگبار گلوله بسته و چندین
نفر را زخمی و دو تن از پزشکان را مجروح کردند که ایشان بهطور معجزهآسایی از مرگ
حتمی جان سالم به دربردند.
بعد از بستن فرودگاهها جهت جلوگیری از ورود امام توسط بختیار،
شهید حیدری عدهای از مردم غیور نهاوند را جهت استقبال از ورود امام خمینی(ره) به تهران
بردند ولی به علت بسته شدن فرودگاه، در تحصن دانشگاه تهران شرکت کردند و تا پایان تحصن
در کنار روحانیون مبارزی چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر و آیتالله
خامنهای و مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی ماندند.
ادامه دارد...