خاطرات فرمانده تیپ زرهی همدان از سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر
به گزارش نوید شاهد همدان، سوم خرداد روز مهمی در تقویم و تاریخ ایران اسلامی محسوب میشود بهطوریکه برای این روز میتوان ماهها و حتی سالها مطلب نوشت.
آزادسازی خرمشهر را میتوان بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ
جنگ عراق برعلیه ایران عنوان کرد که رزمندگان ایرانی با مجاهدت و تلاش پس از گذشت
26 روز نبرد خونین موفق به بازپسگیری خرمشهر شدند.
به سراغ یکی از فرماندهان حاضر در جنگ و از افراد مؤثر در
آزادسازی خرمشهر میرویم، تا با یکی از شاهدان عینی این اتفاق مهم و سرنوشتساز گپ
و گفتی داشته باشیم و خاطرات این روز مهم را بازگو کنیم، "امیر سرتیپ محمد جوادی" در
خردادماه سال 1361 زمانی که فرمانده تیپ 3 زرهی همدان بود در عملیات بیتالمقدس
شرکت کرده و خدمات زیادی از خود برجای گذاشته است.
-نوید شاهد همدان: سرتیپ امیر محمد جوادی لطفا اندکی خود را
معرفی کنید.
جوادی: محمد جوادی متولد 1314 در همدان هستم، تحصیلات ابتدایی و متوسطه
را در همدان گذراندم، دوره متوسطه را در مدرسه دارالفنون و مروی تهران پشت سر گذاشته
و سپس وارد دانشكده افسری شدم، پس از طی دوره سه ساله دانشكده افسری برای گذراندن دوره
مقدماتی پیاده به شیراز اعزام شدم و پس از گذراندن این مراحل، با درجه ستوان دومی
در تیپ 3 زرهی همدان که در آن زمان به "هنگ بیستم" معروف بود به عنوان
فرمانده دسته مشغول به فعالیت شدم و پس از آن عناوینی همچون فرمانده تیپ 3 زرهی همدان،
فرمانده تیپ 40 سراب، فرمانده لشگر 18 كردستان و فرماندهی قرارگاه مقدم ارتش در غرب
كشور در هشت سال دفاع مقدس را بر عهده داشتم.
-نوید شاهد همدان: امیرجوادی لطفاً از نحوه ورود خود به جنگ
تحمیلی بفرمایید.
جوادی: با شروع جنگ تحمیلی با "تیپ 3 زرهی همدان"
به منطقه اعزام شدم و مدت هفت سال و نیم در منطقه بودم و در طی این مدت در عملیاتهایی
از جمله "نصر"، "شهیدان رجایی و باهنر"، "کرخه نور"
و "بیت المقدس" شرکت کردم.
-نوید شاهد همدان: درباره جزئیات عملیات بیتالمقدس و
شرایطی که در آن روزها داشتید توضیح دهید.
جوادی: عملیات "بیتالمقدس" 40 روز بعد از عملیات "فتح
المبین" و قبل از اینکه دشمن یگانهای آسیبدیده را بازسازی کند، آغاز شد و این
عملیات در منطقهای به وسعت شش هزار کیلومتر یعنی چهار برابر منطقه عملیاتی فتح
المبین اجرا شد. منطقه مورد عملیات فاقد هرگونه پوشش و عارضهای برای هدایت و
هماهنگی یگانها بود و از طرف شمال به سمت "کرخه نور"، از طرف شرق به
رودخانه "کارون"، از جنوب به خرمشهر و اروندرود و از غرب به کرانههای
شرقی هورالعظیم متصل میشد.
در این عملیات از همه نیروهای قوای مسلح به اضافه نیروهای
جهاد کشاورزی استفاده شده بود. ابتدای این عملیات با عبور از دو رودخانه
"کرخه نور" و "کارون" باید انجام میپذیرفت که کار بسیار
دشوار و سختی بود. در صورت موفقیت در این عملیات ضمن اینکه باید شش هزار کیلومتر از
وجود دشمن پاکسازی میشد، قسمت وسیعی از مرز کشور نیز تأمین میشد و خرمشهر که
برگ برنده در دست عراقیها بود، به دست ایرانیها میافتاد.
با توجه به اینکه ارتش عراق از نظر توان رزمی و تحرک بر
منطقه بر ما برتری داشت و وسعت منطقه زیاد بود، لذا نیروها و امکانات رزمندگان
ایرانی کفاف این همه منطقه را نداشت.
منطقهای که قرار بود عملیات در آن رخ دهد در بین رودخانههای
کارون، کرخه، هورالعظیم و اروندرود محصور بود و در یک وسعتی قرار داشت که دشمن تااندازهای
از این موانع برای حفظ و حراست خرمشهر، استفاده میکرد اما وضعیت نیروهای بعثی
طوری بود که هرگز به این فکر نکرده بود که رزمندگان ایرانی میتوانند از رودخانه
کارون عبور کنند(کارون رودخانه بزرگی است که عرض آن از 150 متر نیز بیشتر است)، ازاینرو
نیروی اندکی برای نگهبانی در حاشیه دور از کرانه رودخانه گمارده بود و گمان میکرد
نیروهای ایرانی در صورت تعدی از قسمت شمالی و رودخانه کرخه به خرمشهر خواهند آمد و
به همین دلیل همه نیروها را در قسمت شمالی تعبیه کرده بود و در جاده اهواز به
خرمشهر نیز که مقداری از سطح زمین منطقه بالاتر بود با ایجاد خاکریز جلوی پیش روی
احتمالی ایرانیها را گرفته بودند.
عملیات بیتالمقدس در 30 دقیقه نیمه شب روز جمعه دهم
اردیبهشت سال 1361 با رمز "یا علی بن ابیطالب" آغاز شد. با همراهی تیپ 3
زرهی همدان طی دو عملیات توانستیم از جاده اهواز به سوسنگرد رفته و منطقه را از شر
نیروهای بعثی پاکسازی کرده و نیروها را به کرخه کور آن زمان برسانیم که در عملیات
نخستی که تیپ زرهی همدان انجام داد، با گرفتن هزار و 500 اسیر از دشمن برای نخستین
بار به دلایلی نتوانستیم در کرخه کور بمانیم و مجبور به عقبنشینی شدیم. آن زمانی
که ما از کرخه کور عقبنشینی کردیم فرمانده سپاه حمیدیه جوانی به نام "علی
هاشمی" بود که خود را به ما رساند و گفت که من میخواهم با گروه 70 نفره خود
با شما همکاری کنم و از آنجایی که این فرمانده جوان بسیار فعال، معتقد، مؤمن و
بسیار فهیم بود و با سن کم خود دنیایی از عشق و عاطفه بود، همراه تیپ زرهی ما شد.
برای بار دوم اعضای تیپ به همراهی گروه علی هاشمی عملیات
شهیدان "رجایی و باهنر" را رقم زد که توانستیم مقداری پیش روی کنیم و در
مرحله سوم در عملیات "کرخه" موفق شدیم خود را به کناره شمالی کرخه برسانیم
و دشمن را از بخش بین جاده اهواز به سوسنگرد تا کرخه نور پاکسازی کنیم.
چند روز بعد از این عملیات به منزل معاون علی هاشمی شهید
"مجید سیلاوی" برای عرض تسلیت شهادت این شهید بزرگوار رفتیم و در هنگام
بازگشت به حسینیه ایی در همان حوالی رفته و به درخواست و اصرار علی سخنرانی کردیم
و بعد از مراسم علی هاشمی گفت که از این پس نام کرخه کور را به نام کرخه نور تغییر
دهیم و از همان روز نام این رودخانه به پاس شهدای این عملیات ها به "کرخه
نور" تغییر نام یافت.
نیروهای حاضر در عملیات بیتالمقدس به سه بخش "قرارگاه
فتح"، "قرارگاه نصر" و "قرارگاه قدس" تقسیم شد که تیپ
زرهی 3 همدان یکی از نیروهای مانوری قرارگاه قدس بود که مأموریت پنج واحد تقسیم
شده قدس استقرار در شمال کرخه نور بود که مقرر شد ما از کرخه نور عبور کنیم و دشمن
را در ضلع جنوبی کرخه نابود کنیم و حمله را به سمت جنوب ادامه دهیم.
در ساعت مشخص شده عملیات دو قرارگاه نصر و فتح با عبور از
کارون و قرارگاه قدس با عبور از کرخه آغاز شد، واحدهایی که از کارون قرار بود عبور
کنند به راحتی عبور کردند و به سرعت خود را به جاده اهواز سوسنگرد رساندند و در
مسیری که جهاد کشاورزی 16 کیلومتر خاکریز زده بود خود را رساندند و ما در رودخانه
کرخه چون دشمن در آن سمت حضور داشت، هرچه تلاش کردیم نتوانستیم به مأموریت خود
ادامه دهیم زیرا تجهیزات دشمن در آن سو بسیار مستحکم بود، مدت شش شبانهروز
نیروهایی که رفته و مستقر شده بود و قرارگاه قدس یک تنه با دشمن مقابله به مثل میکرد
و ما با دادن شهدای بسیاری موفق نمیشدیم.
بر روی رودخانه کرخه پنج پل وجود داشت که برای عبور انسان
ساخته شده بود و امکانات برای عبور تجهیزات و خودرو تعبیه نشده بود و ارتش عراق به
گمان اینکه ما تنها نیروی مستقر در آنجا بودیم سرسختانه مقاومت میکرد، پس از گذشت
شش شبانهروز در 16 اردیبهشت ماه و رأس ساعت 22:15 دقیقه نیروهای نصر و فتح به سمت
مرز عبور کردند و ازآنجاییکه امام راحل فرمودند "خرمشهر را خدا آزاد
کرد"، در عصر همان روز اطلاع یافتیم که دشمن پادگان "حمید" در هشت
کیلومتری کرخه را تخریب میکند که این عمل نشانگر این بود که دشمن از روی عجر مطلع
شده که عملیات ارتش ایران به چه صورت است و برای ما مسجل بود که بعد از این تخریب
دشمن عقبنشینی خواهد کرد، بلافاصله این خبر را به سایر قرارگاهها رساندم که این
خبر باعث پیش روی قرارگاههای نصر و فتح به سمت خرمشهر شد.
دشمن در پادگان حمید دو ساعت در برابر نیروهای تیپ مقاومت
کرد و ما هم به دنبال ارتش بعثی رفتیم تا اینکه به سه راهی جحفه رسیدیم که یک سمت
به خرمشهر، سمتی دیگر به هویزه و سمت دیگر به مرز و هورالعظیم ختم میشد، دشمن در
این سه راهی مقاومت سختی نشان داد و بعد از درگیری چندساعته عقبنشینی کرد.
نیروهای ما بعد از گذشت شش شبانهروز خسته و گرسنه بودند که
به محض استقرار، بیسیم را برقرار و موقعیت خود را اعلام کردیم و در آن تنهایی شب و
خستگی نیروها، ناامیدی و ترس از اتفاقات آینده تمام وجودم را فراگرفت که یک تیپ
خسته در صورت محاصره دشمن بعثی چه خواهد کرد؟ و با این وجود هیچ یک از نیروها
درباره نیروی کمکی چیزی نمیپرسیدند و خود را برای حمله اتفاقی آماده میکردند،
ساعت 22 گذشته بود که از آشپزخانه قرارگاه موقعیت ما را شناسایی و برای رزمندگان
شام آوردند و آنها مشغول استراحت شدند، ولی من آرام و قرار نداشتم زیرا هرلحظه
منتظر محاصره و حمله اتفاقی دشمن بودم و آن شب به سختی برایم گذشت و به یاد خاطرات
فروردین سال 1358 و به یاد جداییطلبان کردستان افتادم که آن زمان فرمانده پادگان
سنندج بودم و حملات جداییطلبان از هر طرف فشار زیادی برما وارد میکرد بهطوریکه
سربازان پستهای خود را رها کرده بودند و در داخل پادگان جمع شده بودند و در آن
لحظه من تنها مانده بودم و بقیه فرماندهان من را منع میکردند که چرا از سربازخانهها
دفاع میکنی؟ بگذار مانند سایر پادگانها سقوط کند و گاهی تهمتهایی از جمله حب
جایگاه و مقام و درجه میزدند ولی من نمیتوانستم حداقل از خانواده و سربازانم دفاع
نکنم و همین کار را انجام داده و تا پایان با یاری خدا از سربازخانه دفاع کردم.
در آن شب سخت نیز در منطقه فقط به یاد خدا بودم و خدا را
التماس میکردم که هرچه زودتر صبح شود تا نیروهای خود را در زیر تیغ دشمن نبینم، بههرحال
شب سخت به پایان رسید و صبح به سمت مرز حرکت کردیم و با دشمن درگیر شدیم و
توانستیم عصر روز هفدهم به مرز برسیم و با لطف خدا تیپ را به مرز رساندم و از منطقهای
به آن گستردگی دوسوم منطقه را تیپ 3 زرهی همدان از وجود دشمن پاکسازی کردیم.
ازآنجاییکه خرمشهر توسط امکانات و تجهیزات عراق در محاصره
بود، یکی از واحدهای قرارگاه نصر به سمت شلمچه رفته و از طرف مرز به سمت خرمشهر
رفتند و مرحله سوم عملیات روز بیستم اردیبهشت قرارگاههای نصر و فتح به هم رسیدند
و پس از ده روز مقاومت و سرسختی، در روز اول خردادماه وارد خرمشهر شدند و سه روز
با دشمن درگیر شدند و در نهایت در روز سوم خرداد خرمشهر را آزاد کردند و نتیجه این
عملیات 20 هزار اسیر و مهمات و غنائم زیاد جنگی بود که میتوان گفت کمر ارتش عراق
در این عملیات شکسته شد.
یادآور می شود، در پنجم خردادماه سال 1368 سرتیپ امیر محمد جوادی "مدال فتح" و یک جلد قرآن کریم را به خاطر زحمات و تلاشهای بیوقفه از دستان پربرکت مقام معظم رهبری دریافت کرد که در این روز 17 نفر از فرماندهان سپاه و 17 نفر از فرماندهان ارتش موفق به دریافت این مدال شدند.