همچون دستی واحد از دین و حقوق خود دفاع کنید
به گزارش نوید شاهد همدان: شهید مطلب رضایی دوم فروردین ماه سال ۱۳۴۶ در روستای زین آباد از توابع شهرستان کبودرآهنگ به دنیا آمد. پدرش غلامرضا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی ادامه تحصیل داد. به عنوان سرباز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران پیوست و راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. نهم شهریور ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی روستای هایچه در شهر مهران، هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است:
بسمه تعالى
عزيزانم سخن بعنوان وصيت ندارم زيرا همگى از من صالح تر و پاك تر بوديد جز اينكه به رسم يادگار چند سطر از اخلاق اسلامى كه خود از ميان كتب شهيدان بزرگوارمان دارم برايتان بازگو مى كنم.
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾ فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَيَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَيهِم وَلا هُم يَحزَنونَ﴿۱۷۰﴾
آنان كه در راه خدا كشته مى شوند مردگان مپنداريد آنان زندگانند و نزد خداى خويش روزى مى خورند آنان به آنچه كه خدا به آنها از كرم خويش عطا فرموده خوش دلند و به كسانى كه هنوز به آنها نپيوسته اند مژده مى دهند و مى گويند ترسى و غمى براى آنان نيست .
1ـ در مقابل دشمنى ستمگر بايد مردم در صف محكم با اتحاد و همدست و به منزله يك دست واحد بوده و دفاع از دين و حقوق خود بنمايد .
2ـ در راه خدا با كسانيكه با شما كار زار مى كنند بجنگيد و تعدى و تجاوز نكنيد كه خدا متجاوز را دوست ندارد.
با نام الله وصيت نامه را آغاز مى نمايم. پدر جان، پسر شما مطلب رضايى كه در سربازى بسر مى بردم و به درجه رفيع شهادت نايل آمدم چند كلمه براى شما وصيت دارم. بارى پدر جان اميدوارم براى شهادت فرزندت ناراحت نباشيد و مبارك باد بگوييد. پدر جان بنده كه شهيد مى شوم از همه اهالى محترم زين آباد که زحمت زیاد کشیدند تقاضا مى كنم شما را تنها نگذارند.
چند كلمه وصيت به مادر غم پرورم دارم. اى مادرم شما كه مرا بزرگ كردى و زحمت بسيار بسيارى كشيدید و در راه خدا قربانى دادى بايد ناراحت نباشيد بايد صبر داشته باشيد. مادر جان براى من گريه مكن و شيون مكن. هر شب جمعه بر سر قبر من سرى بزن چون شهيد در انتظار مادرش است.
برادران اهالى زين آباد من در حالی که این وصیتنامه را می نوشتم تمامى هم روستايى های خود ما را به يادم انداختم و در عرض يك ساعت گريه كردم.
ديگر عرضى ندارم. كاش زنده بودم و خودم اين وصيت نامه را مى خواندم. از برادرى كه وصيت نامه را مى خواند متشكرم .
مورخه 29 مرداد 65