وصيتنامه سرباز شهید مهدى حميدى ملك
بسم الله الرحمن الرحيم
حضور محترم خانواده عزيزم سلام. سلامى مجدد و شايد براى آخرين بار.
بارى عزيزان اميد وارم كه اين سلام گرم و پرشور و پر از احساس مرا كه اميدوارم شما آن را پذيرا باشيد و نمى دانم كه شايد اين آخرين باراست كه عزيزانم حرف مى زنم.
پدر جان و مادر جان اولا از شما شروع مى كنم؛ اميدوارم كه نبودن مرا طاقت بياوريد و پدر جان مادر جان من 20 سال از عمرم را به شما زحمت دادم و شما هميشه در خوبي هاى من و بدى هاى من بوديد و براى من زياد زحمت كشيديد و اين را مى دانم كه شما گردن من زياد حق داريد. من در اين حد كه از عمرم ميگذرد نتوانستم دينم را به شما ادا كنم. اميدوارم مرا حلال و عفو بفرمائيد.
شما برادران. برادر عزيزم. نور چشمان من. شما هميشه حاضر نبوديد كه يك خار حتى به پاى من برود و شما اين را بدانيد كه همیشه جلوی چشمان من بوديد. برادر انم اين را به شما بگویم هر چند كوچكتر از اين هستم كه شما را نصیحت کنم. بدانيد كه حتما بايد بگویم هيچگاه در نبودن من، برادر كوچكتان، دست پدر را رها نكنيد و آنها را در زير سايه خداوندى خدا و در زير سايه بزرگ خودتان نگهداريد چون در نبودن من وجود شما تسكين خاطرى براى آن ها ميباشد. قربان شما برادرانم .
شما خواهرانم تنها سفارشى كه من به شما دارم در نبودن من هيچگاه در پيش روى پدر و مادرم اسم مرا نياوريد. خواهرانم بايد بدانيد كه الان كه اين نامه را مى نويسم اشك حلقه در چشمانم زده چون من برای خودم ناراحت نيستم بلكه براى شما خانواده عزيزم ناراحت ميباشم چون فكر نمى كنم دورى را طاقت بياورید.
و ديگر اینکه زنداداش هايم را مى دانم كه خيلى خيلى مرا دوست داشتند و از آنها تشكر مى كنم و با برادرانم دست پدر و مادرم را گرفته و زندگى گرم و مملو از شور را برپا داشته و هيچگاه در نبودن من جلوی پدر و مادرم يا خواهرانم يا برادرانم حرفى از من نباشد.
خوب ديگر زيادى از حد حرف زدم و ديگر از همسايگان و دوستان خداحافظى مى كنم و از آنها مى خواهم كه هر خوبى یا بدى از من ديدند مرا مورد عفو خود قرار دهند. پسر عموهايم و پسر خاله هايم را خيلى سلام برسانيد و طلب عفو براى من بكنيد.
و اين نكته مهم را نگفته بودم كه بگم كه هيچكسى در كشته شدن من دست نداشته و مسئول نيست و هر گاه كسى را از خود برنجانيد من در عذاب خواهم بود.
قربان شما. خدا نگهدار
19 بهمن1364
ساعت 9 و نیم شب
شب به ياد
ماندنى