شما را به پيروى و اطاعت از امام بزرگوار فرا ميخوانم
انا فتحنا لك فتحا مبينا
استغفر الله ربى و اتوب اليه
درود فراوان من به پيشگاه ولى عصر امام زمان (عج) و نايب بر حقش امام خمينى.
خدايا من در راه تو قدم به ميدان جنگ گذاشتم و از دين تو دارم دفاع ميكنم. امام من، از طرفی تو به پا خواستى و من به يارى تو بپا خواستم اميدوارم قبول بفرمائى . انشاءالله
در مرحله اول مردن حق است چه بهتر كه مردنى باشد كه در راه خدا و ميهن اسلامى خود باشد. بدانيد كه آگاهانه در اين راه قدم نهادم چرا كه خون سرخ شهيدان از هابيل تا حسين و از حسين تا شهيدان كربلاى جنوب و غرب ايران صدايم مى زنند كه براى چه نشسته اى.
اما وصيت و سفارشى كه به شما امت قهرمان و شهيد پرور دارم كه شما را براى پيروى و اطاعت از امام بزرگوار فرا ميخوانم.
اى مادر مهربانم از شما مى خواهم كه مشكلات زندگى را كنار بگذاريد و به اسلام زياد توجه نمائيد. مادر جان شما آرزوى زيادى براى من داشتيد فرض كنيد كه شهادت من آرزوى شما بود من با چشم باز اين راه را انتخاب كردم و به راه حسين ادامه ميدهم. اگر من شهيد شدم براى من زياد گريه نكنيد و مصيبت حسين را ياد كنيد.
اى برادرم غلامعلى سلام عليكم
برادر جان ما را ببخشيد چون كوچكتر از شما بودم نتوانستم به طور احسن به شما خدمت كنم.
اگر من شهيد شدم از همه اقوام و خويشان و از تمامى آق تپه براى من حلالى بطلبيد و برايم 2 ماه روزه و يكسال نماز بخريد. از برادرم غلام مى خواهم كه به مادرم احترام كند.
خدايا به من نيروى بده تا آن را در پيشبرد انقلاب اسلامى بكار بگيرم. خدايا من را به راهى كه امام حسين رفته و شهيدان رفته اند هدايت فرما. الهى من معصيت كارم تو را به جان مهدى شهادت را نصيب من بگردان تا بلكه خون كثيف من به زمين ريخته شود و با خاك مخلوط شود تا اينكه گناهانم كاسته شود.
خدايا روحم رفته و اين كالبد بنده است كه خود نمايى مى كند يعنى من خيلى گمراهم مرا به راه راست كه همان راه انبياست هدايت كن .
اينك ساعت يك بعد از ظهر پنج شنبه است كه بنده قلم برداشته و به اعمال نامه ام اعتراف مى نمايم و از خداى منان خواهشمندم كه به من نيروى عطا كند كه بتوانم با آن گناهانم را از خود دور كنم .
بنده امروز با جمعى از رزمندگان به جبهه حق عليه باطل اعزام مى شوم و براى دفاع از اسلام و دفاع از مظلومان دفاع از قرآن و براى اعلام كردن قدرت اسلام و براى كشتن دشمنان اسلام به جبهه مى روم و مى روم تا مهدى را زيارت كنم. مى روم پيش دوستان پيش امام حسين.
من از اين دنيا سير گشته ام و ديگر تاب ماندن در اين دنيا در من موجود نيست. اين دنيا براى بنده قفسى است. من بايد از اين قفس پرواز كنم. من خيلى علاقه داشتم كه درس بخوانم و از راه علم و دانش براى ترويج اسلام قدم بر دارم ولى چيزى كه جلو اين راه را گرفته و ما را به جبهه مى برد عشق شهادت است. من با ديده باز آن آخرت را مى بينم و با قلب خود دوستان شهيدم را در بهشت مى بينم و بر عكس آن دوزخ را مى بينم.
من مى خواهم خون كثيفم را دشمنان بر زمين بريزند تا اسلام زنده بماند. من مى خواهم پا و دست و چشم را جدا جدا از دست بدهم و رنج زيادى را متحمل شوم تا خدا از گناهانم بگذرد.
مادر جان و پدر جان و برادران و خواهرانم موقعى كه جنازه بنده را مى آورند خواهشى كه از شما دارم شاد و خندان باشيد چون اولا خواسته خداست ثانيا پيش امام شهيدان مى روم. بايد شماها خيلى افتخار كنيد. من اين سعادت را در خود نمى بينم و آقايانى كه مرا دفن مى كنند تقاضامندم كه مرا زير پاى شهدای ناكام دفن كنيد.
من نمى توانم راهى را كه مرادها، على ها و محمود ها يا روح الله ها و جوادها، اسماعيل ها و فرزند على ها رفته اند ادامه بدهم. آنها گناه نداشته اند.
والسلام
مرادعلی احمدی