حضور رزمندگان شهر مریانج در عملیات کربلای 5 به روایت سردار آبنوش
وقتی پاوه سقوط کرد و امام(ره) فرمان آزادی آن را داد به همراه تعدادی از جوانان مریانج و به فرماندهی شهید سعید لاله کار که از پیشکسوتان گروه های مبارزاتی دوران دفاع مقدس بود به سپاه ناحیه همدان مراجعه کردیم تا اعزام شویم.
ابتدای جنگ تحمیلی بود و در برابر دشمن تا دندان مسلح هیچ نداشتیم و دستمان خالی بود به طوری که سپاه نتوانست به ما لباس بدهد و گفتند اگر می توانید خودتان لباس تهیه کنید تا اعزامتان کنیم. به خیابان اکباتان رفتیم تا لباس دست دوم تهیه کنیم و من که محصل بودم پول کافی برای خرید لباس نداشتم و بهانه می آوردم که اندازه نیست تا اینکه شهید لاله کار متوجه شد و برایم لباس خرید.
بیشتر رزمندگان از نظر مالی افراد ضعیفی بودند و سپاه هم چیزی نداشت، اما به گفته شهید متوسلیان ما برای اعتلای کلمه الله ایستادیم و مقاومت کردیم تا انقلاب پایدار بماند.
مرحله سوم عملیات بود و گردان ما که 50-60 نفر بیشتر نبود در شرایط سختی قرار داشت و تعدادی از شهدای فصل زمستان شهر مریانج جزء آنها هستند.
به ما فرمان عملیات برای فردا شب را دادند و باوجود تعداد کم با توکل بر خدا قبول کردیم. دو گردان لشکر انصارالحسین(ع) از همدان و تویسرکان، دو گردان از لشکر 27 تهران و دو گردان از لشکر نجف اصفهان وارد عمل شده و خط را شکستیم.
شرایط سخت بود آن قدر که پیشرفت در منطقه شلمچه کم شده بود، هوا تاریک بود و دو رزمنده مریانجی به نام "عطا" و "نصرت" کار پشتیبانی را انجام داده و برای ما مهمات می آوردند. در حال عملیات بودیم که شهید داود حیدری در تاریکی شب به من مراجعه کرد و گفت که از پشت تیر خورده است.
شهید حیدری نوجوان بود و جثه ضعیفی داشت و خون از بدن او جاری شده بود، اما نگران خود نبود بلکه آمده بگوید از پشت تیر خورده و جای نگرانی است. با هم به سنگرش رفتیم و متوجه شدم از پشت تیراندازی می کنند، هرچه اصرار کردم نتواستم داود را راضی به استراحت کنم و با همان حال شروع به مبارزه کرد.
با فرماندهی تماس گرفته و موضوع را گفتم و آنها هم در جواب گفتند اگر می توانید عقب نشینی کنید یا سنگرهایتان را محکم کرده و مقاومت کنید چون تعداد شهدا و زخمی ها زیاد بود. با نیروها مشورت کردم و تصمیم بر ماندن گرفتند، اما هوا که کمی روشن شد متوجه شدیم در محاصره کامل هستیم و تنها همان معبر باریکی که برایمان مهمات می آوردند باز بود.
تا غروب دوسه بار پاتک شد و شرایط سختی داشتیم و بسیاری از رزمندگان شهید و زخمی شدند که داود حیدری آن نوجوان مقاوم هم جزء آن ها بود.
از شهیدان نجفی آرمان و علیرضا دهقانی درس های بسیار گرفته ام و دعا می کنم در زیر سایه ولایت به آرمان های شهدا وفادار بوده، خود را ارزان نفروشیم و کم نیاوریم.
افراد بسیاری خون خود را نثار کردند تا انقلاب اسلامی پیروز شود و پایدار بماند و امروز نظام جمهوری اسلامی که روزی حتی لباس دست دوم هم برای رزمندگان نداشت، امروز بر قلّه اقتدار قرارگرفته و دشمنان چشم دیدن این موقعیت را ندارند.
شهیدان اسمعلی نجفی آرمان، مهدی عباسی و رمضان عنایتی جزء این شهدای نوجوان هستند که التماس کردم به دلیل کم سن و سالی نیایند و حتی آن ها را به فردی سپردم که آن ها را نگه دارد، اما هرطور شده آمدند و به شهادت رسیدند.