انتخابات
راوی: علی آقامحمدی و محمد گمار
حمید یک فرد برون گرا بود. یک مجموعه ی بیست نفره از دوستان را جمع کرده بود دور هم و آنها را در دبیرستان به کار می گرفت. از آنها مجموعه ای منسجم ساخته بود و رهبری شان را خود به دست گرفته بود.
سعی می کرد کارها را به نحو احسن انجام دهد. به غیر از انجمن اسلامی و کانون، یعنی محلی که در کانکس بود، در محله ششصد دستگاه هم ساختمانی بود و رفت آن را در اختیار گرفت برای گروه خودش.
کانون فرهنگی را در آنجا تأسیس کرد و آنجا را مرکزی برای فعالیتهای فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی قرار داد. کلاس های درسی هم برای گروه تشکیل داد تا درس بچه ها افت نکند. خودشان کلاس قرآن و نماز و عبادت و تحجد و کارهای معنوی را ارتقا دادند.
آن ایام منزل پدری ام را در اختیار حمید و گروهش گذاشتم. در آنجا بودند. جلسات را برگزار می کردند. دور هم جمع می شدند و به فکر جذب بچه ها بود. بچه ها هم گروه حمید می شدند، عضو بسیج و انجمن دبیرستان می شدند و تبدیل می شدند به یک بسیجی رزمنده و حزب اللهی.
در زمان انتخابات دوره ی دوم مجلس شورای اسلامی، من و مرحوم آقای سید محسن هزاوه ای با هم شرکت کردیم و کاندیدا شدیم. با توصیه و درخواست من، حمید رئیس ستاد آقای هزاوه ای شد. رئیس ستاد من شهید بهروز کیانیان شد که با حمید خیلی رفیق و نزدیک بودند. هر دو نفرشان با هم کارهای تبلیغاتی می کردند.
حمید با گروهش از طرفی و شهید کیانیان هم با دوستانش از طرفی، حمید و شهید کیانیان همیشه دائم الوضو بودند. اصلا دروغ نمی گفتند و بسیار مراقب بودند حق کسی ضایع نشود. در ایام تبلیغات حمید به بچه ها آموزش میداد کجاها و چگونه عکس و پوستر بچسبانند.
وقتی بچه ها اعلامیه می چسباندند، تأکید داشت که هیچ وقت کار کسی را تخریب نکنید و حق کسی را ضایع نکنید، مبادا روی پوستر کسی بخواهید پوستر خودمان را بزنیم. مدیریت حمید در همان ایام بسیار بالا بود. کارهای بزرگی را یک نوجوان هفده، هجده ساله انجام می داد. او می گشت در زمینه های مختلف تبلیغاتی و پیشنهادهایی میداد که کمتر کسی ذهنش به آن می رسید. باور کنید الان اگر به من بگویند دوست داری کدام زمان زندگی ات برگردد؟ می گویم زمانی که با این دو شهید عزیز بودم.