تنها قطره خونی داشتم که آن را در راه اسلام فدا کردم
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده مهربان
در انتظار روزيم كه گلوله اى از لوله تفنگ دشمنم خارج شده و بر سينه سپر كرده ام قرار گيرد. از مرگ بى ثمر مى ترسم لكن آرزويم اين است كه مرگم نيز بتواند بوی زندگى داشته باشد. اگر شربت شهادت نصيبم شد، اين انتظار از پدر و مادرم است كه قربانى خود در پيشگاه خدايش و نزد پيامبران و پيشوايان و همرزمانش را بی اجر نكنند.
دوست ندارم كه كسى بر من بگريد چونكه من مال كسى نيستم و از آن خدايم هستم و هر وقت اراده كند به پيش او خواهم رفت البته اگر لياقتش را داشته باشم.
وصيت من به برادران و خواهرانم اين است كه هرگز از دين اسلام دست برندارند و من كه يك قطره خون بيشتر نداشتم و آن را در راه خدا و امام امت خمينى بت شكن نثار مى كنم.
من از برادر بزرگم شرمنده ام چون در حق من خيلى كارها كرده است. من يك مقدار كتاب دارم كه وقف مسجد بالا كنيد. از خانواده دايى حسين شرمنده ام.
درود بر امام خمينى سلام بر پويندگان راه على و اين آخرين ماموريت من بود.
انالله و انا اليه راجعون
ما هم از آن اوييم و به پيش او خواهيم رفت.
8 مهر 1359