من به جبهه مى روم براى رضاى خداوند بزرگ و سرافرازى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند مهربان اينجانب جانعلى قمرى وصيت خود را در حالى مى نويسم كه فصل برداشت كشت زراعت مى باشد. چون بنده با چندين تن از رفقايم عازم جبهه حق عليه باطل شده بودم و در عمليات رمضان يكى از دوستانم را كه چندين سال از بچگى با هم درس مى خوانديم و با همديگر به جبهه رفتيم از دست دادم ديگر نتوانستم خودم را با زندگى بعد از او عادت دهم پس از چندين روز مرخصى كه فصل درو كردن گندم هم بود و كارهاى زيادى داشتيم با اجازه پدر بزرگوارم دوباره عازم جبهه شدم شايد خداوند مرحمتى بفرمايد و من را هم به درجه رفيع شهادت برساند.
با شوق فراوان به يارى همسنگرانم رفتم. من به جبهه مى روم نه براى خوشنودى و به مقام رسيدن خودم. من به جبهه مى روم براى رضاى خداوند بزرگ و سرافرازى اسلام و كورى چشم دشمنان اسلام و نابودى شيطان بزرگ و به تفسير امام بزرگوارم آمريكاى جنايتكار و خون آشام.
اميدوارم كه با ريختن خون پاك من درخت اسلام پر ثمر تر و با ارزش گردد.
ان شاء الله
بارى برادران عزيزم شما را به خداوند بزرگ مى سپارم و سفارش مى كنم كه يكى از شما با پدر و مادرم زندگى مشترك داشته باشيد چون پدرم تنها نماند جمعا يكى از شماها پهلوى آن بمانيد چون كه پدر و مادرم پس از مرگ من زياد بهانه پيرى نداشته باشند و دلشكسته نباشند.
برادران عزيزم شما را يكى يكى به خداوند بزرگ مى سپارم و از شما هم مى خواهم كه به يارى اسلام بشتابيد چون اسلام در ميان ملتها غريب مانده است و من از خداوند بزرگ پيروزى اسلام و مسلمين و طول عمر امام عزيزم را آرزومندم و شهادت براى خود را يكى از سعادت هاى بزرگ مى دانم.
و السلام عليكم و رحمه ا... و بركاته
از شما پدر و مادر گرامى حلالى مى طلبم و شما را به خداوند بزرگ مى سپارم .
فرزند كوچك شما جانعلى قمرى- 18 خرداد 1361
مرگ بر آمريكا از يادتان نرود.