خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
چهارشنبه, ۲۷ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۳۳
یک ماه بعد از آن تاریخ امیر و بنده با تعدادی از پرسنل پایگاه به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و دیدار با حضرت امام خمینی شرفیاب شدیم. شاید عده‌ای تصور کنند خیال یا رویای کودکانه ای بیش نبود اما شکوه و کرامت آن دست نورانی سالها بعد خود را نشان داد.

خیلی زود خبر دیدار امیر با امام در محیط بسته پایگاه پخش شد. بعد از اقامه نماز عید فطر حاج آقا رضوان نماینده حضرت امام مرا خواستند و گفتند به امیر بگویید بیاید پیش من کارش دارم. امیر را صدا زدم حاج آقا از او پرسید خوب امیرجان برایم تعریف کن که در مراسم خاکسپاری شهید نوژه چه دیده اید. انگار قفل زبانش باز شده بود.

- حاج آقا همه دیدند من تنها نبودم که.

امیر جان می خواهم از زبان تو بشنوم. امیر مشاهداتش را اینگونه تعریف کرد.

- من با جمعیت بودم در چهار راه مخابرات ایستاده بودم. جنازه ها به من نزدیک می‌شد صورتم را که بالا می‌گرفتم آفتاب به شکل حلقه های رنگی چشمانم را اذیت می کرد چندین بار سرم را بالا و پایین گرفتم تصویری قاب چشمانم شد پشت سر جنازه شهید نوژه آقایی را سوار بر اسب دیدم با عبا و عمامه سبز. جلوی عمامه عکس برجسته ای شبیه گل محمدی یا گل رز بود شمشیری در غلاف به کمرش بسته بود که روی آن نوشته شده بود مهدی. آقا از من پرسیدند صورتت چی شده؟ گفتم درد می کند روز گذشته زنبور صورتم را نیش زده بود. آقا به صورت ورم کرده ام دستی کشیدند و فرمود به مردم پایگاه بگو ناراحت نباشند به این پایگاه چیزی نخواهد شد. شما هم بروید بازی کنید، صورتت خوب می شود.

حاج آقا رضوان قبل از پراکنده شدن نمازگزاران مسئله دیدار امیر با آقا صاحب الامر را تایید نمودند و فرمودند اینجا پایگاه امام زمان می باشد.

یک ماه بعد از آن تاریخ امیر و بنده با تعدادی از پرسنل پایگاه به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و دیدار با حضرت امام خمینی شرفیاب شدیم. شاید عده‌ای تصور کنند خیال یا رویای کودکانه ای بیش نبود اما شکوه و کرامت آن دست نورانی سالها بعد خود را نشان داد.

احمد امیرگان: پدر شهید امیر امیرگان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده