يکشنبه, ۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۳۰
مادر جان کساني هستند که تنها فرزند پسرشان را به جبهه و جنگ مي فرستند ماشاء الله که تو چهار فرزند پسر ديگر هم داري و آنها مي خواهند جاي خالي مرا پر کنند.

بسم الله الرحمن الرحيم

اول سلام به پيشگاه امام زمان عج و نايب بر حقش امام خميني

پدر عزيز، من وظيفه شرعي و انساني خود مي دانم که پا به پاي برادران بسيجي در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شرکت کنم و اگر هم در اين راه جانم را از دست بدهم به گونه اي است که خود را قرباني دين اسلام و حضرت امام خميني کرده ام.

شما عزيزان نبايد به هيچ وجه در مورد رفتن من ناراحت و غمگين شويد و یا اينکه مانع از رفتن من به سوي رسيدن به خداوند و همچنين عمل به دستورات اسلام و حضرت امام خميني گرديد.

مادر گرامي من، از تمام زحماتي که درباره من کشيده و مرا به اين حد از زندگي رسانده اي خيلي سپاسگزارم و اميدوارم که از من رضايت خاطر داشته باشي چون که رضاي تو از من رضاي خداوند متعال و قبول شدن تقاضاها و عبادات من است. اميدوارم که از رفتن من ناراحت نباشي.

مادر جان کساني هستند که تنها فرزند پسرشان را به جبهه و جنگ مي فرستند ماشاء الله که تو چهار فرزند پسر ديگر هم داري و آنها مي خواهند جاي خالي مرا پر کنند.

یکشنبه

4 اردیبهشت سال 1367

احمد بوتیمار

وصیتنامه شهید احمد بوتیمار

------------------------

شهید احمد بوتیمار هجدهم خرداد ماه سال ۱۳۴۹ در روستای سایان از توابع شهرستان رزن در استان همدان و در خانواده‌ای کشاورز و ساده‌زیست به دنیا آمد. پدرش علی اکبر کشاورز بود و با کار بر روی زمین کشاورزی و باغداری مخارج زندگی را تامین می کرد.

سال ۱۳۵۶ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و تا سال سوم مقطع متوسطه در رشته علوم انسانی ادامه تحصیل داد. با آغاز جنگ تحمیلی با عضویت در بسیج مستضعفین داوطلبانه روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا در برابر تهاجم رژیم بعث عراق به مرزهای ایران بایستد.

در عملیات های متعدد شرکت کرد و همراه با دیگر همرزمان خود حماسه ها آفرید. سرانجام در ششم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ در پادگان قهرمان همدان در اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و به یاران شهیدش پیوست. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

وصیتنامه شهید احمد بوتیمار
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
محمدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۵ - ۱۴۰۳/۰۹/۰۵
0
0
با سلام به روح پاک این شهید عزیز من ذوالفقار محمدی مفتاح ساکن روستای قایش همرز این شهید بزرگوار ما در آموزش دوره 39پادگان قهرمان بودیم که آخر دوره آموزش ما بردن رزمایش پایان دوره پشت کارخانه شیشه که الان شده پادگان 32انصاربنده دوشب زودتر از اینها از ناحیه گردن دست پا مجروح شدم در حد مرگ ولی هیچ گونه مدرکی برا من ندادند وبردن در پادگان در بهداری بستری کردند والان اینها شهید حساب کردند ولی ما هیچ عددی حساب نکردن شهدای آن شب حسن تیموری اهل سلطان آباد دمق واحمد بتیمار از سایان بودند ولی ما را هیچ حساب نکردند کجای این قانون اعدالت هست کجا برم من من کارمند و احتیاج به حقوق سپاه هم ندارم ولی این درست نبوده است
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده