سري که در راه خدا دادم پس نمي گيرم
بسم الله الرحمن الرحيم
بسه رب الشهدا و الصديقين
مکتبي که شهادت دارد اسارت ندارد امام خميني.
بادرود فراوان بر رهبر کبير انقلاب بت شکت زمان و با سلام گرم به تمامي رزمندگان از جان گذشته که از جان و مال خود مي گذرند و با سلام و درود فراوان به تمام شهيدان به خون آغشته و سلام خالصانه بر خانواده معظم شهدا. با درود فراوان به پدر و مادر مهربانم که چنين فرزندي را تربيت نموده اند و درود بر آن مادري که چنين شير حلال بر پسر خود داده و با هزاران شوق و علاقه فرزند خود را به جبهه مي فرستند.
و با سلام فراوان بر خواهرانم و درود بر برادرانم و خواهرانم. مرا بايد ببخشيد که هر دفعه به مرخصي مي آمدم اول به خانه شما مي آمدم و براي شما شادي مي آوردم. پدر و مادر شما بايد مرا ببخشيد چونکه شما خيلي حق زيادي برگردن من داريد چونکه مرا بزرگ کرديد و من هر چه خوبي کنم نمي توانم جبران آن همه زحمات شما را بکنم.
پدر و مادر هر چقدر مي توانيد در نمازهاي خود به رزمندگان و امام دعا کنيد چونکه تنها اميد آينده ما اول خدا و دوم امام عزيزمان و رزمندگان اسلام است. برادرانم احمد و شاه علي شما بايد به بزرگي خود مرا حلال کنيد و مرا ببخشيد و اي خواهران من همه شما بايد مرا حلال کنيد.
پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم هر دفعه که به مرخصي مي آمدم خودم مي آمدم ولي اين دفعه با غمهاي غمخوار کننده مي آيم. موقعيکه مرا مي آورند در روي قبر من نقل و شيريني پخش کنيد و روي قبر من گريه نکنيد. شما بايد صبر و استقامت در مقابل دشمنان مان داشته باشيد و اگر شما گريه کنيد دشمنان خوشحال مي شوند.
شما بجاي اينکه گريه کنيد بايد روي قبر من شيريني و نقل پخش کنيد. اي خواهران و برادران و پدر و مادر من شما را وصيت مي کنم به تقوا و ترس از خدا و به ملازمت و فرمان او، دلتان را به موعظه و اندرز زنده داريد و هميشه به ياد او باشيد.
اي برادران و جوانان نکند که در رختخواب ذلت بميريد که حسين عليه السلام در ميدان نبرد به شهادت رسيد. اي عزيزان نکند مبادا در غفلت بميريد که علي عليه السلام در محراب عبادت به شهات رسيد. اي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري کنيد که فردا در محضر خدا نمي توانيد جواب زينب را بدهيد که تحمل هفتاد و دو شهيد را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه هاي نبرد بفرستيد و حتي جسد آنها را تحويل نگيريد چونکه مادر وهب فرمود سري که در راه خدا دادم پس نمي گيرم.
و اي پدر و مادر از دوستان و آشنايان حلالي مرا بگيريد و از آنها بخواهيد که مرا حلال کنند به خواهرم و برادرم بگوئيد شما بايد با خواندن درس خود پدر و مادر را تسلي بدهيد.
شهادت از عسل شيرين تر است.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
--------------------
شهید محمد جباری یازدهم آذر ماه سال ۱۳۴۶ در روستای بابان از توابع شهرستان کبودراهنگ در استان همدان در خانوادهای مذهبی و سادهزیست به دنیا آمد. پدرش علی نام داشت. سال ۱۳۵۳ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد اما به دلیل مشکلات موجود و کمبود امکانات موفق به ادامه تحصیل نشد و تنها تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و پس از آن مشغول کار شد تا کمک خرج خود و خانواده اش باشد.
بسیار مودب بود و سعی میکرد در همه حالات به پدر و مادر خود کمک کنند و احترام به بزرگترها را به خوبی نگاه می داشت. به حضور در هیئت های حسینی و مجالس مذهبی علاقه داشت و سعی میکرد واجبات و احکام الهی را به خوبی رعایت کنند. در سالهای انقلاب کودکی بیش نبود اما همراه با دیگر دانش آموزان و هم محله ای های خود در فعالیتهای انقلابی شرکت کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی بنابر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. در عملیاتهای متعدد شرکت کرد و در مناطق عملیاتی همراه با دیگر همرزمان خود حماسه ها آفرید.
سرانجام در بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی پیرانشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.