ما در عصرى زندگى مى كنيم كه ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است
بسمه تعالى
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ
آنان که به خدا ایمان آوردند و از وطن خود هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جانشان کوشش و فداکاری کردند (یعنی مهاجرین مکه) و هم آنان که (به مهاجرین) منزل دادند و یاری کردند (یعنی انصار مدینه) آنها دوستدار و مددکار یکدیگرند و آنهایی که ایمان آوردهاند لیکن مهاجرت نکردهاند هرگز شما دوستدار و طرفدار آنها نباشید تا وقتی که هجرت گزینند، ولی اگر از شما در کار دین و پیشرفت اسلام مدد خواستند بر شماست که آنها را یاری کنید مگر آنکه با قومی که با شما عهد و پیمان (مسالمت) بستهاند به خصومت برخیزند. و خدا به هر چه میکنید بیناست.
با درود و سلام به يگانه منجى عالم بشريت فرمانده كل عمليات رزمندگان اسلام يارى دهنده مستضعفين و در هم كوبنده مستكبرين و برافرازنده پرچم لا اله الا الله محمد رسول الله در تمامى جهان حضرت حجه ابن الحسن العسگرى (عج) و نايب بر حق او امام امت و درود و سلام بر رزمندگان جان بر كف جبهه هاى نبرد كه به نثار خون خويش چگونه زيستن و چگونه مردن به ما مى آموختند و درود و سلام بر مردم هميشه در صحنه كه به حقيقت پشتيبان واقعى رزمندگان هستند.
اللهم الرزقنى توفيق الشهاده فى سبيلك . خدايا ،الهى ، معبودا ،معشوقا شهادت در راهت را نصيب من بگردان پروردگارا به همان قرآنى كه بر رسولت نازل گرديد قسم، شرمم مى شود كه در روز محشر بدن حسين (ع ) در راه اسلام پاره پاره و بى سر باشد و من با كوله بارى از گناه نزد تو بيايم. پس مرگ مرا شهادت قرار ده كه سبب افتخار من است. الهى چگونه مى توانم آسوده باشم و دشمن در در خانه من جاى پايش را محكم كند. مردن در بستر اين زمان ننگ است.
اى مردم آرزو دارم كه با چهره اى خونین و پاره پاره رسول خدا (ص) و حسين (ع) را ملاقات كنم تا در پيشگاه خداوند و پیامبر اسلام رو سفيد باشم. به على (ع) سوگند نمى خواهم به ناكامى در اين بستر بميرم كه مى خواهم ميان بسترى ديگر بميرم ميان بسترى از خون درون غرب و جنوب به پيكارى زهر پيكاری خنین تر بميرم.
به دست رنج و بيمارى نخواهم مرد. در بستر كه سربازم من بايد كه در سنگر بميرم به سنگر دشمن من زنده و من مرده در بستر خداى من چرا اينگونه شرم آور بميرم.
مرد برتر مرگ برتر بایدم آرى چنين است عزم همچون آهن من. آرى عاشقان شهادت اگر عاشق حقيقى شهادت هستند رو به جبهه كنيم من به جبهه مى روم تا عهد و پيمانى را كه در خيابانها و مساجد با شعار الله اكبر خمينى رهبر با خداى خويش عهد بسته بودم وفا كنم.
من مى روم تا با اين كفار و منافقين بجنگم و به فرمان امام عظيم الشان حق مستضعفان جهان را از ستمكاران بستانم و به جنگ كسانى بروم كه مى خواهند جمهورى اسلامى را سركوب كنند. مردن حق است پس چه بهتر كه در راه اسلام باشد.
بدانيد كه آگاهانه در اين راه قدم نهاده ام چرا كه خون سرخ شهيدان از هابيل تا حسين و از حسين تا شهداى كربلاى جنوب و غرب ايران ندا مى دهند كه براى چه نشسته ايد ما در عصرى زندگى مى كنيم كه ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است و بايد خون بدهيم تا اسلام عزيز با ظهور مهدى (عج) پيروز شود.
و اما سخن ما با تو اى صدام. ما رزمندگان اسلام انتقام خون شهيدان محمد عيسى يعقوبيان و شهيد امرالله حيدرى و تمامى شهدا را از تو خواهيم گرفت. آرى ياران حسين این عزيزان بودند كه شاه را به زباله دان تاريخ انداختند و همين ها تبديل به رزمندگان اسلام شدند و در جبهه نبرد حضور يافتند و تو را نيز همانگونه به زباله دان تاريخ خواهند انداخت. مرگ بر تو اى خود فروخته شرق و غرب. تو با كسانى در جنگ هستى كه نايب امام (عج)مى فرمايد دست خداوند پشتيبان آنهاست.
شما اى ملت قهرمان ايران خداوند بر شما منت نهاده و شما را برگزيده تا دين او را بر روى زمين حاكم كنيد و زمينه را براى ظهور امام زمان (عج) آماده سازيد تا مستضعفان بر مستكبران پيروز گردند. شكر اين نعمت را به جاى آوريد و بدانيد كه قيام شما دنباله قيام كربلا است.
آخرين وصيت من به مردم اين است كه فرزندان خود را به گونه اى تربيت كنند كه شيران روز و زاهدان شب باشند. آنها را به جبهه بفرستيد و برايشان آرزوى شهادت كنيد زيرا شهادت يك فرد باعث سرافرازى خانواده او در روز قيامت مى شود.
اى مادرم اى گوشه جگر و اى پاره بدنم از تو خواهشى دارم. اميدوارم بپذيرى و مرا ببخشى خواهشم آن است كه هر خطايى در حق تو مرتكب شدم عفو كرده و سرنماز براى اين گناهان از خدا برايم طلب آمرزش نمايى. مادر جان شما خیلی براى من زحمت كشيديد و مرا به اينجا رسانديد چه بى خوابيها كه كشيديد و چه مشقتهايى كه متحمل شديد ولى واى بر من كه نتوانستم حتى ذره اى از محبتهايى را كه در حق من كرده ايد جبران كنم به هر حال در اين لحظه از زندگيم هيچ كارى نمى توانم براى تو انجام دهم جز طلب آمرزش كار ديگرى از من ساخته نيست مادر جان از تو مى خواهم كه براى بخشش گناهانم دعا كنى تا شايد خداوند شهادت در راهش را نصيب من گرداند و خون ناقابلم را از من همچنين از شما پذيرا باشد.
آخرين سخن من به تو اين است كه مرا حلال كنى و ببخشى زيرا اگر تو مرا نبخشى ديگر شهيد نيستم
شما از برادرانم محمد صادق، محمود، ابوالقاسم، ولى، مهدى و ابراهيم انتظار دارم گوش به فرمان امام و پشتيبان روحانيت متعهد باشيد و راه سعادت بخش حسين (ع) را ادامه دهيد. على وار زندگى نموده و همه را تشويق كنيد در راه اسلام قدم برداشته از شهادت نهراسند.
برادرانم تمامی دوستان و معلمان ورزش و بقیه معلمان را در سه شب دعوت کنید و از آنها پذيرايى نماييد. خواهرانم وقتى كه خبر شهادت مرا شنيديد زينب وار تبليغ كنيد و به خواهران ديگر شهدا روحیه دهید. جسد مرا به امامزاده برده و از آنجا تشييع كنند ديگر عرضى ندارم.
هادی زشتی
-----------------
شهید هادی زشتی، هشتم فروردین ماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان نهاوند از توابع استان همدان و در خانوادهای سادهزیست و مذهبی به دنیا آمد. پدرش علی مراد نام داشت. سال ۱۳۵۲ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و پس از آن مشغول کار و تلاش شد تا کمک خرج خود و خانواده اش باشد.
عاشق اهل بیت بود و در مجالس روضه خوانی و مذهبی حضور فعال داشت سال 1361 پدر خود را از دست داد و طعم تلخ یتیمی را احساس کرد. در سالهای انقلاب کودکی بیش نبود اما همراه با دیگر همکلاسیهای خود در فعالیتهای انقلابی شرکت کرد و نقش بسزایی در پیروزی انقلاب ایفا نمود.
با آغاز جنگ تحمیلی بنابر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. سرانجام پس از حضور در عملیات های متعدد، در هجدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی مریوان هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به مقام والای شهادت نائل آمد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد