
نوید شاهد فارس : شهيد شعبان علی اکبری باصری
در هفدهم خرداد ماه 1338 در يکی از خانواده های مذهبی از ايلات عشاير فارس
بنام ايلخاص باصری متولد شد . دوران کودکی را در عشاير و تحصيلات ابتدائی
را در مدارس عشايری ميان چادرهای ايلی گذراند . خواندن قرآن را نزد پدرش
فرا گرفت .
دوره راهنمايی را در سعادت شهر در مدرسه ی خشايار به پايان
رسانيد . برای ادامه ی تحصيل راهی شيراز شد و در دبيرستان نمازی مشغول به
تحصيل گرديد . به علت بضاعت مالی و نداشتن مسکن به همراه چند تن از دوستانش
ساختمان اسکلتي بدون آب و برق و درب و پنجره در محله هاي دشت چنار شيراز
را به مختصري اجاره نمودند و براي تأمين هزينه هاي معاش و تحصيل ، روزهاي
تعطيلي را به کارگري مي پرداختند .
اين روزها از يک طرف ايام سخت و
پر مشقت برای او بود و از طرفی دوران آماده شدن برای مبارزه ، به ويژه در
ايام مبارزات خيابانی و دوران مبارزات انقلاب اسلامی بود . با شروع مبارزات
مردمی محل محقر سکونت آنان به محل برنامه ريزی و فروش کتاب و نوار و توزيع
پيام های امام تبديل شد و به طور جدی در مسير انقلاب قرار گرفت . تمامی
آنان که در اين ساختمان مخروبه ساکن بودند و به تحصيل ادامه می دادند در
طول دوران جنگ تحميلی از مبارزين و مجاهدين سر سخت و گردانندگان و
فرماندهان جبهه های نبرد شدند و در ادامه ی اين حرکت يا به شهادت رسيدند و
يا جانباز شدند. فطرت پاک ايلي ، تعصب مذهبی ، طايفه ای ايشان ، در ميان
عشاير فارس زبانزد است . تربيت خانوادگی و دوران انقلاب اسلامي سرانجام
مبارزه ی بزرگ و مربی ارجمندی از ايشان ساخت .
در سال های اوايل پيروزی انقلاب اسلامی
که بحث های خيابانی و عمومی جريان داشت و منافقين کور دل و وابسته و گروه
های يک روزه به لطايف الحيل در تلاش اشکال تراشی برای انقلاب و انحراف
جوانان بودند و در مدارس شخصاً سرمايه گذاری می نمودند دوران پر تحرکی از
نظر رشد سياسی و اقتصادی برای ايشان بود و هميشه درگير بحث های سياسی بودند
با همه ی نارسايی مالی و مشکلات دوری از خانواده ، بدون کمترين ضعف تحصيلی
در خرداد ماه سال 1360 موفق به اخذ ديپلم خود شد . علی رغم معلومات
و نمرات خوب و توصيه به ايشان جهت آماده شدن برای دانشگاه از اولين روز
فراغت از تحصيل در خدمت سپاه پاسدارن بعنوان بسيجی عازم مناطق نبرد شد و
تقريباً تا لحظه ی شهادت در جبهه و در عمليات ها حضور داشت و يا در
مأموريت های محوله از طريق سپاه پاسداران انجام وظيفه مي نمود .
در
طول مدت حضور در جبهه ها در يک فرصت مرخصی با خانواده ی محترمی از بستگان
ازدواج نمود که يک دختر به نام و يک پسر به يادگار مانده است . شهيد با
پشتکار و پيگيری و استعداد خدادادی به حدی رسيده بود که در مباحث و مجالس
هميشه با استناد به احاديث ، روايات و آيات قرآن اظهار نظر می کرد و به
همين لحاظ مدت مديدی را در آموزش عقيدتی سپاه گذراند . او هميشه متوسل به
دعاها بود و آيات قرآن را تلاوت می کرد و در وصيت نامه های خود نيز اين
مطلب را توصيه نموده است .
هر وقت در پشت جبهه بود برنامه ريزی
مراسم شهداء را انجام می داد ، هر وقت به مسجد محل مي رسيد براي مردم موعظه
مي نمود ، در هر فرصتي به خانواده سرکشي مي کرد و روحيه مي داد و هر وقت
از عمليات ها بر مي گشت روحيه اي تازه و مصمم تر داشت و مردم را به عزيمت
به جبهه تشويق مي کرد . پدر پير خود را در سن 75 سالگي چندين بار با ترغيب روانه جبهه نمود تا آن جا که در لحظه ی شهادت هر دو در مناطق عملياتي بودند .
هم سنگرانش مي گويند
هيچ گاه نماز شب و توسلات او ترک نمی شد . در هنگامی که همه استراحت مي
کردند او به آرامی وضو می گرفت و به نماز شب می ايستاد که اغلب کسی متوجه
نمی شد .
همراهانش در جبهه نگران بوده اند که فاميل در برابر اين
مصيبت چگونه تحمل خواهند کرد او با خونسردي مي گويد : " خداوند اگر قرار
است مصيبتي بدهد اول صبرش را مي دهد ، نگران نباشيد "
در نامه اي به برادر بزرگتر از خود که در جهاد سازندگي خدمت مي کرد مي نويسد
" برادرم شما در سنگر جهاد و من در سنگر سپاه وظيفه دارم در حفظ نظام انجام وظيفه کنيم ."
بعد
از بازگشايي دانشگاه ها توصيه شد که بهتر است خود را براي دانشگاه آماده
کند ، مي گفت: فعلاً اسلام و انقلاب در خطر است و دانشگاه نيز در جبهه است ،
باشد بعداً .
در مجموع اوقات فراغت مناسبی در زندگی ايشان وجود
نداشت ، دوران تحصيلات سخت و پر مشقت همراه با کارگري و دور بودن از
والدين،همگامی با مردم در انقلاب ، درگيري ها و بحث هاي خياباني با منافقين
و گروهک ها ، حضور در عمليات هاي مختلف و در تمامي جبهه ها از غرب تا جنوب
و چندين بار مجروح شدن ، بيان حديث و آيات برای مردم شهيد آباد ، مسئوليت
ها و مأموريت های مختلف در سپاه روحيه عرفانی و تسليم و تلاش های بی وقفه
در پشت جبهه ، علاوه بر اين که رزمنده و فرماندهی قوی و شجاع ساخته بود ،
به عنوان مربی و معلمی مطمئن و متعهد و جلوه گر می نمود ، مسجد صاحب
الزمان (عج) شهيد آباد و اهالي روستا پيوسته شاهد تذکرات ، موعظه ها و بحث
های ايشان در ايام حضور در محل بودند .
در جبهه هاي جنوب بود که خبر تولد پسرش را داده بودند ، به مرخصي کوتاهي آمد
در
روز عزيمت در مسجد در جمع ساکنين با بيانات و شرح حال رزمندگان ،عنايات
خداوندي و ايثار و تلاش سنگرنشينان ، همه را مهيج و گريان نمود و اظهار
اميدواري کرد که پس از عمليات آتي ديگر وقت خود را صرف شهيد آباد و
خانواده هاي شهداء بنمايد و با خداحافظي عازم جبهه هاي جنوب شد .
پس از مدت کوتاهی عمليات والفجر 8 آغاز شد . و در بخش آموزش لشکر 19 فجر باخبر مي شود قرار است عمليات آغاز شود .
او
سرانجام در قبل از ظهر اولين روز عمليات فتح فاو والفجر 8 در 21 بهمن 64 در ماه
خونين بهمن به خيل شهدای انقلاب پيوست و خاطره 22 بهمن 1357 تکرار شد تشييع
جنازه اش در حالی که دوستان سپاهيش می گريستند و او را سردار توحيد لقب می
دادند .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس