وصیتنامه دانش آموز 15 ساله شهید اصغر سلطانی
بسم اله الرحمن الرحيم
بخدمت پدر عزيزم خيلي خيلي دعا و سلام مي رسانم و پس از عرض سلام، سلامتي شما از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم که در زير سايه امام زمان ( عج ) قرار گرفته باشيد و ثانياً اگر از احوالات اين جانب برادر اصغر سلطاني را خواسته باشيد الحمدالله از طرف خداوند متعال صحيح و سالم هستم و به شما خيلي خيلي دعا و سلام مي رسانم.
به مادرم خيلي دعا و سلام مي رسانم و به مادر بزرگم خيلي خيلي دعا و سلام مي رسانم و به سهراب و مهراب و روح الله و زهرا و معصومه خيلي خيلي دعا و سلام مي رسانم و باري پدر جان شما که نوشته بودي پول گذاشتم آن نرسيد ولي ديگر لازم نيست چون اگر يک موقع لازم باشد به ما مي دهند.
ديگر عرضي ندارم بجز دوري ديدار شما عزيزان و به دايي ها يک به يک خيلي خيلي دعا و سلام و به فريدون دعا و سلام.
نامه پر محبت آميز شما در تاريخ 25/10/63 به دست من رسيد خيلي خوشحال شدم و انشاء الله شما هم خوشحال خواهيد شد و ديگر عرضي نيست بجز دوري ديدار شما عزيزان و دوستان.
خداحافظ از طرف من هيچ موقع ناراحت نباشيد که ممکن است 15 روز ديگر به مرخصي بيائيم خدا نگهدار شما
تاريخ 26/10/63
--------------
اصغر سلطانی یکم شهریور ماه سال 1351 در روستاي سیمین شهرستان بهار از توابع استان همدان و در خانواده ای روستائی و ساده زیست به دنیا آمد.
پدرش آقا نظر راننده بود و از این طریق با کسب روزی حلال مخارج زندگی را تامین می کرد. در همه امور زندگی بخصوص در مواقع نبودن پدر، بسیار کمک حال خانواده بود و سعی می کرد در امورات زندگی سربار دیگران نباشد.
سال 1358 وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد. هنوز دانش آموز بود که حمله ناجوانمردانه رژیم بعث عراق به ایران آغاز شد و او نیز همچون دیگر جوانان و نوجوانان کشور درس و تحصیل را رها کرد و با وجود اینکه دانش آموز مقطع دوم راهنمایی بود روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
در عملیات های مختلف شرکت کرد و همراه با دیگر رزمندگان اسلام حماسه ها آفرید.
سرانجام در 12 آبان ماه سال 1366 در ارتفاعات گامو در منطقه عملیاتی بانه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به یاران و همرزمان شهیدش پیوست.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.