خاطرات شهدا: خلبان شهید مظاهر رضائیان اسوه اخلاق، استقامت و اعتقاد به خدا بود
مظاهر رضائیان در یک خانواده مؤمن، کارگر و کشاورز در روستای خاکریز شهرستان اسدآباد به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا به اتمام رساند و دوره راهنمایی خود را که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود در شهر اسدآباد ادامه داد.
این شهید بزرگوار همانند سایر دانش آموزان روستا در این دوره علاوه بر تحصیل، برای امرار معاش تابستانها در کورهپزیهای روستا کار میکرد و نحوه کار این عزیز زبان زد دوستان و آشنایان بود طوری که ساعت 8 صبح که مردم برای خشت زدن به سرکار میرفتند ایشان کار خود را در شب انجام داده بود و به خانه برمیگشت. واقعاً سختکوشی شهید در انجام کار قابل ستودن بود.
بعد از اتمام دوره راهنمایی در دبیرستان سید جمالالدین در رشته تجربی ادامه تحصیل داد. چهار سال دبیرستان در مراسم صبحگاه همراه قاریان قرآن ترجمه فارسی آن را قرائت میکرد و یکی از اعضا فعال انجمن اسلامی دبیرستان بخصوص در حوزه تئاتر و سرود بود. در اجرای تئاتر در سالن شهید مطهری اسدآباد شهید رضاییان خوش درخشید و در بین اهالی هنر بیشتر شناخته شد.
مهرماه سال 1362 برای اولین بار بنده و ایشان و چند تن از دوستان جهت ثبتنام برای اعزام به جبهه به ستاد ثبتنام واقع در خیابان 15خرداد رفتیم و فرمهای ثبتنام را پر کردیم.
مظاهر سال دوم تجربی بود و من اول دبیرستان بودم بنابراین مظاهر بزرگتر و راهنمای ما بود. دو روز بعد با سایر دوستان ازجمله شهید مالک ولیزاده و داریوش بسطامی و کیومرث سرمدی عازم همدان شدیم. دو روز در اعزام نیروی همدان مستقر شدیم و تجهیزات لازم را ازجمله پوتین و لباس دریافت کردیم و شب با تعدادی مینیبوس به سنندج رفتیم و در جهاد سنندج استراحت کردیم.
فردا صبح به سمت پیرانشهر حرکت کردیم. دو روز هم در پادگان ماندیم و به سمت خط مقدم حاج عمران رفتیم.
در حاج عمران عراق، بچههای اسدآباد را برای قسمتهای مختلف تقسیم میکردند که بیشتر بچهها به قسمت پدافند رفتند عدهای هم به پخش تعاون گسیل شدند. هیچکس داوطلب برای مهندسی رزمی (سنگر سازی) نمیشد.
آقای آذرنوش مسئول مهندس رزمی منطقه بود و نیازی به نیروی کاری خوب داشت که کسی قبول نمیکرد این کار پرزحمت را به عهده بگیرد که در اینجا شهید مظاهر رضائیان به سمت ما نگاه کرد و گفت: بچه ها ما اهل کار و بیل زدن هستیم و رزمندگان نیاز به سنگر دارند، من به سنگر سازی میروم هر کس با من میاید بلند شود که 6 نفر بلند شدیم و تمام یک ماهی که در آنجا بودیم زیر آتش دشمن در سه محور دربند، کله قندی و یال اسبی سنگر درست کردیم.
در آن سرمای شدید که برخی از ارتفاعات همراه با برف بود گروه ما که شامل شهیدان مظاهر رضائیان و مالک ولیزاده و دوستان دیگر بسطامی، بختیاری اسفندیاری، حسینی، مرادی و بنده بود با حمل الوار و تیرآهن و پلیت و غیره به ارتفاعات بسیار بلند آن منطقه و پر کردن گونی از خاک در آن سرمای جانسوز سنگر ساختیم تا رزمندگان آسوده باشند.
همه این خدمات با آن امکانات کم مدیون شهید بزرگوار مظاهر رضائیان بود . پس از برگشت از جبهه شهید دوباره در سالهای بعد با برخی از همکلاسهایش دوباره به جبهه رفت. شهدایی که با مظاهر دوست یا همکلاس بودند، شامل شهیدان جلیل زارع، نبیالله جدی زاهد و شهید هنری لطیف و مرحوم محمد فتحی از شاخصترین آنها بودند.
شهید رضائیان پس از گرفتن دیپلم در سال 64 در امتحان تربیتمعلم شرکت کرد و در رشته علوم تجربی شهید مقصودی همدان قبول شد اما همزمان در امتحانات خلبانی در ارتش شرکت کرد و قبول شد، در استخدام و ورود به دوره خلبانی شکاری زحمات بیشماری را تقبل کرد و واقعاً استحقاق خلبانی را داشت و بعدها خلبان دوره دیدهای شد طوری که در جنگ عراق و کویت و آمریکا شهید عزیز، هواپیماهای جنگی عراقیها که از دست هواپیماهای آمریکایی فرار میکردند، به سمت ایران میآمدند آنها را با هواپیما خود به سمت پایگاه همدان (فرودگاه) هدایت و اسکورت میکرد، که ایران آن هواپیمای عراقی را بهعنوان غنائم جنگی مصادره کرد.
شهید در دوران خلبانی افتخارات زیاد کسب کرد ازجمله مهمترین آنها آموزش تعداد زیادی خلبان جدید بهعنوان فرمانده آموزش پایگاه شهید نوژه همدان بود.
بارها با خطرهای فراوانی مواجه شد که برخی از آنها را برای بنده تعریف میکرد و در نهایت در این راه پرخطر جان شیرین خود را فدای حفاظت از آسمان ایران عزیز کرد.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است