زندگینامه سرباز شهید رضا ترکمند منگاوی
رضا ترکمند منگاوی سی ام فروردین ماه سال 1340 در روستای منگاوی شهرستان ملایر از توابع استان همدان و در خانوده ای کشاورز و ساده زیست به دنیا آمد.
شش ساله بود که پدرش آقا قاسمعلی را از دست داد و داغ یتیمی را چشید. سال 1347 وارد دبستان شد و با تمام مشکلات موجود و کمبود امکانات، تحصیلات خود را آغاز کرد. هنوز داغ درگذشت پدرش التیام نیافته بود که در سن هشت سالگی مادر خود را نیز از دست داد و این اتفاق ضربه روحی سنگینی بر او و سایر اعضای خانواده وارد کرد.
از آن پس تحت سرپرستی برادرش و در کنار تنها خواهرش به زندگی ادامه داد و ضمن کمک به امور خانواده و تلاش برای حل مشکلات موجود تا چهارم ابتدایی درس خواند اما موفق به ادامه تحصیل نشد.
هنوز نوجوان بود که برای به دست آوردن درآمد بیشتر روانه تهران شد و همراه با دوست و همبازی دوران کودکی خود، به حرفه خیاطی روی آورد.
سال های انقلاب، جسورانه در فعالیت های انقلابی شرکت داشت و شب ها با اسپری رنگ، بر در و دیوارهای شهر شعارهای انقلابی می نوشت و در فعالیت های انقلابی شرکت داشت تا جایی که چندین بار دستگیر و مورد بازجویی و ضرب و شتم قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نیروی تازه تاسیس بسیج پیوست تا بیشتر از قبل به اسلام و انقلاب خدمت کند.
با رسیدن به سن قانونی روانه خدمت سربازی شد تا در نیروی ژاندارمری مشغول به خدمت و دفاع از امنیت کشور شود.
هجوم وحشیانه رژیم بعث عراق به مرزهای ایران شدت گرفته بود و رضا، بی قرار اعزام به جبهه های نبرد حق علیه باطل بود تا اینکه به اصرار خود به جبهه های جنگ اعزام شد و در مناطق عملیاتی حضور یافت.
سرانجام پس از سال ها مجاهدت در راه خدا در هفدهم آبان ماه سال 1361 در منطقه عملیاتی زبیدات عراق به شهادت رسید و به یاران و همرزمان شهیدش پیوست.
هنوز اثری از پیکر پاک و مطهرش به دست نیامده است و خانواده و دوستانش در انتظار زیارت پیکر اویند.
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: الهي مرا از آن انسان هاي خالص اولياء الله قرار ده که توفيق شهادت و جهاد خالصانه در راهت را بدست آوردم و ديگر بار خداوند به من سعادتي عطا فرموده تا در ميان فرشتگان زمين يعني مردان مؤمن جبهه حق باشم. خدايا تو که چنين لطفي نمودي و اين بنده ذليل را به اين سعادت نايل فرموردی از تو مي خواهم که مرا دست خالي باز نگرداني و گناهان گذشته ام را ببخشي و از اعمال ناپسند من بگذري تا جانم را در راه تو بدهم.
اگر لياقتش را ندارم لااقل توفيق ده تا قسمتي از بدنم را در راه تو بدهم و سر افراز از آن آزمون بيرون آيم.