ندای هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی حسین در تمام طول تاریخ طنین انداز است
بسم الله الرحمن الرحيم
اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدوا...وعدووكم
تا آنجا كه مىتوانيد نيرو و وسايل جنگى آماده كنيد تا دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد.
با سلام و درود بى پايان به رهبر انقلاب اسلامى و همچنين خانواده عزيزم.
لازم دانستم كه در اين لحظه حساس مطالبى را به خانواده عزيزم عرض نمايم.
سلام بر پدر و مادرم كه با رنج هاى فراوان مرا به اين سن و سال رساندند و مرا تحويل خدا و مكتب بر حقش دادند. پدر و مادر بهتر از جانم، مىدانم كه درباره زندگى من رنج ها و مشقت هاى بسيارى را متحمل شدهايد و در اين لحظه خواسته من از شما اين است كه حلالم كنيد و انتظار دارم كه در مورد شهادت من زياد ناراحت نباشيد مخصوصا مادرم كه شايد برايش سخت باشد كه فرزندى را از دست داده ولى بايد بداند كه در راه خدا او را داده است.
مادرم، قامتت را بلند گير و افتخار كن و با روحيه شاد هميشه در جمع مردم وارد شو و آنها را دلدارى ده و غير از اسلام هيچ نگو و غير از خدا به هيچ چيز نينديش.
پدرم از شما مىخواهم كه بر سر قبرم گريه نكنى و براى من عزادارى نكنى. بر سر قبرم شيرينى و شربت تقسيم كن و شادان و لبخند زنان با مردم حرف بزن زيرا من آگاهانه اين راه را انتخاب كردهام و در راه خدا رفتهام. مگر نه اين است كه روزى همه ما به لقاء الله مىپيونديم چه بهتر كه اين جان خود را براى احياى مكتب حضرت محمد (ص) و جانشينان بر حقش مخصوصا سرور شهيدان فدا كنيم.
مگر نمىدانى كه در آن زمان امام حسين (ع) فرياد زد هل من ناصر ينصرنى، آيا كسى هست مرا يارى دهد و هنوز منتظر جواب است تا امروز جوانان وطن ما به نداى بر حق او جواب مثبت دادند.
خواهرانم شما هم بايد زينب گونه زندگى كنيد و همچون زينب، فداكار باشيد و برادرانم شما هم بايد هدف و كار مرا دنبال كنيد تا پيروزى اسلام را با چشمتان ببينيد.
پدر جان، معلم شهيد دكتر شريعتى مىگويد آنها كه رفتند كارى حسينى كردند و آنها كه ماندند بايد كارى زينبى كنند و اگر نكنند يزيد هستند. پس به قول اين معلم فداكارمان بايد ما كه اكنون زنده هستيم كارى زينبى كنيم تا يزيدى نباشيم.
اميدوارم كه خدا از ما قبول كند اين فداكاريها را. در ضمن، برادر جان، در موقع تقسيم نیرو، قسمت من تيپ هوا برد شيراز شد. گرچه فرقى ندارد آدم هر جا بيفتد خدمت همان خدمت است و منظور رهانيدن خلق هاى تحت ستم از زير ظلم ظالمان است ولى منظور خواست خداوند بود كه من به شيراز بروم و خدمتم را در آنجا بگذرانم. البته من روى خواسته هايى كه داشتم خودم اين امتحان را انتخاب كردم و از امتحانش قبول شدم.
در ضمن شهادت 72 تن از شهداى كربلاى دفتر حزب را به حضور شما و امام زمان (عج) تسليت و تبريك مىگويم و
اميدوارم كه هر چه زودتر اين خلع از افراد لايق و متعهدى پر شود تا مملكت ما دچار حادثه ناگوارى نشود.
والسلام
9 مهر 1360
امرالله
کاظمی
------------------
ولی الله کاظمی اول فروردین سال 1338 در روستای محمدآباد چولک شهرستان نهاوند از توابع استان همدان در خانواده ای کشاورز و ساده زیست به دنیا آمد.
پدرش کشاورز بود و با کار کشاورزی مخارج زندگی را تامین می کرد. ولی الله نیز از همان کودکی کمک حال پدر و سایر اعضای خانواده بود تا بخشی از مشکلات زندگی را مرتفع سازد.
سال 1345 وارد دبستان شد و تا پایان مقطع متوسطه در رشته علوم تجربی ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
در سال های انقلاب نوجوانی پر شور و شعور بود و با شرکت در فعالیت های انقلابی و مبارزات مردم ایران با رژیم پهلوی سعی می کرد تا سهم خود را به اسلام و انقلاب ادا کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و با توجه به مدرک دیپلم و استعداد و لیاقتی که در امور نظامی از خود نشان داد، نشان افسری از سوی ارتش جمهوری اسلامی ایران به وی اهداء شد.
با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد تا در برابر دشمن تا دندان مسلح از کشور و اسلام و انقلاب دفاع کند.
سرانجام پس از ماه ها خدمت در راه اعتلای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، در چهاردهم مهر ماه سال 1360 در منطقه عملیاتی دهلاویه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به یاران و همرزمان شهیدش پیوست.
آرامگاه او در گلزار شهدای زادگاهش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است.