رد پا برهنه ها
يکشنبه, ۰۵ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۴۸
کتاب «رد پابرهنه‌ها» نوشته سردار حمید حسام به خاطرات مرتضی نادر‌ محمدی، معاون گردان تخریب، لشکر 32 انصارالحسین (ع) استان همدان یا به تعبیر همرزمانش، شکارچی گردن کج، فرمانده جلوتر از فرمانبر، معبرگشای پابرهنه، تخریب‌چی روضه‌خوان می‌پردازد.
صوت/خاطرات مرتضی نادر محمدی معاون گردان تخریب لشکر 32 انصار-قسمت های 86 الی قسمت پایانی






کتاب «رد پابرهنه‌ها» نوشته سردار حمید حسام به خاطرات مرتضی نادر‌ محمدی، معاون گردان تخریب، لشکر 32 انصارالحسین (ع) استان همدان یا به تعبیر همرزمانش، شکارچی گردن کج، فرمانده جلوتر از فرمانبر، معبرگشای پابرهنه، تخریب‌چی روضه‌خوان می‌پردازد.

هنر او افزون بر گذر از موانع و رهایی از تعلقات دنیایی، جا گذاشتن تک‌تیرانداز دشمن در جزیره مجنون است که روی استخوان سرش خط سرخ کشیده و مدارا با ترکشی که در شلمچه ریه‌اش را شکافت و پابرهنه‌ ماندن در تامینی که روی برف‌های استان سلیمانیه عراق ایجاد شده بود.

این حماسه‌ها سبب شد تا سردار حمید حسام بخشی از خاطرات او را در «ردپا برهنه‌ها» ماندگار کند.

در مقدمه کتاب «رد پابرهنه‌ها» می‌خوانیم: «نه تنها برای من که برای بسیاری از بچه‌های جبهه، آقا مرتضی مترادف با گردان تخریب‌ است و برای تخریب‌چی‌ها، مرتضی یعنی نمودار سختی همراه با معنویت جبهه. پس رسیدن به گنج نامکشوفی مثل مرتضی نادرمحمدی، بیان خاطرات نسلی است که سخت‌ترین گره‌های آوردگاه رزم، با دست همت آنان باز می‌شد. نوجوانان و جوانانی که مرگ را به بازی گرفته بودند و قبل از رسیدن به میدان مین با هم می‌خواندند که: «ننم می‌گه جبهه نرو، جبهه می‌ری بسیج نرو، بسیج می‌ری جلو نرو، جلو می‌ری تو خط نرو، تو خط می‌ری تخریب نرو، تخریب می‌ری رو مین نرو، رو مین بری هوا می‌ری، نمی‌دونی تا کجا می‌ری»

برخلاف بسیاری از راویان بدقلق، راضی کردن آقا مرتضی برای گفتن خاطراتش کار دشواری نبود. اما او یک شرط اساسی داشت که برای یک غیر تخریب‌چی مثل من، دشوارتر از زدن معبر و عبور از میدان مین بود.

شرطش این بود: «همه اتفاقات تخریب در هشت سال دفاع مقدس از زبان همه بازماندگان تخریب روایت شود و من یکی از آنان باشم.»

این کتاب پس از دو سال مصاحبه، تدوین و نگارش به سامان رسید. نویسنده در مقدمه کتاب به شیوه مصاحبه تاریخ شفاهی خود با این راوی اشاره می‌کند و می‌نویسد: «مرتضی از تهران به همدان می‌آمد و قبل از مصاحبه، عکس‌های همرزمان تخریب‌چی شهیدش را مقابلش می‌گذاشت. گویی که قرار است برای آن‌ها درد دل کند. از هر شهیدی که خاطره می‌گفت، گریه میان کلماتش فاصله می‌انداخت و من بیشتر و بیشتر به آن نگاه ژرف‌اندیش حاج مهدی کیانی می‌رسیدم که: «اگر از مرتضی بنویسی، از همه نوشته‌ای.»

«رد پابرهنه‌ها» در 10 فصل «میرزاکوچک ملایر»، «مشق جنگ»، «پاهای بی‌قرار»، «گروه پاپتی»، «شبیه گودال قتلگاه»، «بهشت تخریب»، «بمب‌های متحرک»، «کربلای شلمچه»، «ردپابرهنه‌ها» و «روز‌های آخر» تدوین شده است و در خلال آن، تصاویر، اسناد و پی‌نوشت‌ها، متن را کامل کرده‌اند.

در صفحه 302 کتاب «رد پابرهنه‌ها» می‌خوانیم: «چشمم میان شهدا می‌گردید تا سیدحسین را دیدم. با پیرهن چاک، طاق باز افتاده بود و آسمان را نگاه می‌کرد. گویی چشمان بازش با من حرف می‌زد. آتش گرفتم و بغضم ترکید. برای دقیقه‌ای کنارش نشستم و روی شال سبزی که همیشه در کمر داشت، دست کشیدم و برخاستم از آنجا لابه‌لای شهدا، پامرغی جلو رفتم، در این فکر بودم که کجا را پیدا کنم که در صورت انفجار پیکر شهدا این سوی محل برش و سمت خودمان قرار گیرند تا بعداً تخلیه شوند.

جلوترین نقطه‌ای که شهدا افتاده بودند، دو تا بشکه قرار داشت پیدا بود که بچه‌های حین درگیری پشت آن سنگر گرفته بودند. با تعدادی الوار و گونی‌پاره و پیکری که پاهایش آن سوی الوار آویزان و سرش از بلندای الوار و گونی‌ها به عقب‌ها افتاده بود. شکم سفید و بخیه‌های باز شده‌اش میخکوبم کرد.

حاج رضا شکری‌پور با آن تن مجروح که حتی نمی‌توانست در نماز به راحتی خم شود، این جا جلوتر از بچه‌هایش افتاده بود. ماتم تمام وجودم را گرفت غمی که در وجودم، حرکت و توان آفرید و تصمیم گرفتم جلوتر از پیکر شهدا و بیخ گوش عراقی‌ها در فاصله 20 متری‌شان انفجار را بزنم. همان‌گونه نشسته، سرچرخاندم، سه همراه تخریب‌چی‌ام را نمی‌دیدم و پشت سرم شهدا آرام خوابیده بودند و آرامششان، آرامم کرد و ذره‌ای به این فکر نکردم که عراقی‌ها مرا می‌بینند یا نه.»

کتاب «رد پابرهنه‌ها» را انتشارات صریر با شمارگان یک هزار نسخه، در قطع رقعی، 700 صفحه و به بهای 370‌ هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
صوت/خاطرات مرتضی نادر محمدی معاون گردان تخریب لشکر 32 انصار-قسمت های 86 الی قسمت پایانی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده