سربازها به خانه بر نمی گردند
حسینعلی نوری نهم آبان ماه سال 1342 در روستای داق داق آباد شهرستان کبودرآهنگ از توابع استان همدان به دنیا آمد.
پدرش کشاورز بود و نیازهای مالی زندگی را به سختی و با کار و تلاش در زمین کشاورزی تامین می کرد. از همان کودکی بسیار پر تلاش و با همت بود و سعی می کرد در کارهای کشاورزی، کمک حال پدر و سایر اعضای خانواده باشد. بسیار صبور، تودار و مهربان بود و به ندرت از نبود امکانات یا وسایل ابتدایی زندگی گله می کرد.
دوران کودکی را پشت سر گذاشت و با شور و اشتیاق فراوان در سال 1349 وارد دبستان شد اما به دلیل کمبود امکانات و وضع مالی نا مناسب مجبور به ترک تحصیل شد و فقط دوران ابتدایی را به پایان رساند.
سال های نوجوانی حسین با دوران مبارزات انقلابی مردم ایران با رژیم ستمشاهی همراه بود و او نیز همراه با دیگر جوانان و نوجوانان، همپای مردم انقلابی استان همدان و شهرستان کبودرآهنگ در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و از هیچ کمکی برای پیروزی نهضت عظیم مردم انقلابی ایران فروگذار نبود.
با پیروی انقلای اسلامی به کمیته های مردمی پیوست و مشغول کمک به محرومان و خدمت به مردم شد تا گره ای از مشکلات متعدد موجود باز کند و در عین حال همراه با1 دیگر بسیجیان و نیروهای مردمی، بخشی از امنیت جامعه را نیز برقرار نماید.
با تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد نوپا پیوست و لباس سبز پاسداری از ایران اسلامی را به تن کرد.
از اولین روزهای آغاز جنگ تحمیلی روانه جبهه های حق علیه باطل شد و در طول 6 سال حضور مستمر در جبهه های نبرد، در عملیات های متعددی شرکت کرد و در مناطق عملیاتی بارها مجروح شد و تا پای شهادت پیش رفت.
سال 1361 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری به نام مجید است که از او به یادگار مانده است.
حسین از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود و در عین حال بسیار با هوش و با استعداد بود و این امر موجب شد تا آموزش های مقدماتی و تکمیلی را یکی پس از دیگری پست سر گذاشته و بعد از مدت کوتاهی به یکی از مربیان زبده رزمی و عملیاتی تبدیل شد.
فروتنی، اخلاص و استعداد کم نظیر حسین باعث شد تا در مسئولیت های مختلف اطلاعات و عملیات گماشته شود و در نهایت به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات لشگر ویژه شهداء منصوب شد.
حسین معلم اخلاق، مربی جنگ و فرماندهی افتاده حال بود که نیروهایش لحظه ای، تحمل دوری و نبودنش را نداشتند چرا که با آن اخلاق حسنه و روی خوشی که همواره با لبخند مذین شده بود بر قلب نیروهایش فرماندهی می کرد.
حسین سرانجام در عملیات کربلای 5 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و به یاران و همرزمانش پیوست.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
دو کتاب با عنوان های "من شهید می شوم" به همت رضا عنبری و "سربازها به خانه بر نمی گردند" نوشته اصغر فکور، برگرفته از زندگینامه و خاطرات این شهید بزرگوار منتشر شده است.
در بخشی از وصیتنامه وی آمده است: ای خدای بزرگ تو خود شاهد هستی، من عاجزم و ناتوان از اینکه شکر نعمت های تو را بجای آورم و به من توفیق این را عطا فرمودی که به عنوان یک پاسدار اسلام، پاسدار قرآن واقع گردم و در صورتی که من لایق این همه نعمت نبودم.
خدایا توفیق جهاد در راهت نصیبم گردان.