«آن شب قدر» زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا فراهانی
این کتاب با نثری ساده و مخاطب پسند به ابعاد مختلف زندگی شهید می پردازد و معرفی جنبه های مختلف زندگی اعتقادی و اجتماعی شهید از اهداف اصلی تالیف آن است.
مصاحبه و خاطره محور بودن کتاب از نقاط قوت آن به شمار می رود.
در بخش هایی از این کتاب آمده است: شهید محمد رضا فراهانی، روز هشتم ارديبهشت ماه 1333 كودكي از نسل پاك روحانيت را در عرصه خود پذيرا گشت كه برق اميد از چشمان كوچكش بر قافله تاريخ نور ميافكند.
شهيد محمدرضا فراهاني معصومانه قدم در دنيا نهاد تا بزرگ زندگي كند و شهيد كوچيدن. تحصيلات ابتدايي را در دبستان هاتف گذراند و طريق علم را از كلاسهاي دبيرستانهاي اميركبير و ابن سينا پيمود.
فكر و ذهن هوشيار و زيرك محمدرضا از همان وقت زمينه را براي مبارزهاش عليه طاغوت و عصيان فراهم نمود. بعد از گرفتن ديپلم در سپاه بهداشت لشگر قزوين و پادگان همدان خدمت سربازي را به مدت دو سال طي كرد. در راستاي اهداف مبارزاتي خويش به دانشسرا وارد شد. زيرا بيداري افكار و افشاگري را اولين قدم در اين راه ميدانست. پس از دو سال گواهينامه خود را در رشته علوم انساني گرفت و به استخدام آموزش و پرورش همدان در آمد.
در طول اين دو سال تحصيل در دانشسرا مبارزات خود را بهصورت گستردهتري پيگيري ميكرد و در ضمن اينكه تحت تعقيب عمال رژيم و ساواك خونخوار بود مجسمه شاه ملعون را در بيجار منفجر كرد و با هوشياري و زيركي از دام دشمنان گريخت.
در جريان تظاهرات مردم همدان كه منجر به كشته شدن تعداد بيشماري از آنان گرديد. شهيد فراهاني با پرتاب بمبهاي دستي به مقابله با دستنشاندگان طاغوت پرداخت. با پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب مشغول خدمت شد و با پيام امام(ره) مبني بر تشكيل سپاه پاسداران در بنيانگذاري اين نهاد مقدس كوشش نمود، در قائله كردستان مشتاقانه ميجنگيد و از كيان اسلام دفاع ميكرد. محمدرضا فراهاني به محض شروع جنگ تحميلي بسيجيوار و داوطلبانه به زير درياي آتش مزدوران عراقي شتافت و مزد يك عمر مجاهدت در راه اسلام و انقلاب را در تاريخ 5/7/59 با سربلندي دريافت كرد و از سرپل ذهاب به عرش خدا هجرت نمود.
نماز جماعت :
وقت اذان به اولین مسجد که می رسید می گفت : « اذانه ، همین جا نماز را می خوانیم » .
در همدان که بود بیشتر وقت ها برای نماز جماعت می رفت مسجد میرزاتقی ، گاهی هم مسجد کولانج.
اگر یک وقت جور نمی شد هر جا که بود نماز را به جماعت برگزار می کرد. حالا یا امام می شد ، یا مأموم .
می گفت : «برای یک میهمانی یا هرکار دیگر نباید ثواب نماز جماعت را از دست داد . »