زندگینامه شهید اسدالله بختیاری برزیده معاون پدافند لشكر 32 انصار الحسین(ع)
اسدالله بختیاری اول مهر ماه سال 1335 در روستای رستم آباد به دنیا آمد. دومین فرزند پسر خانواده بود. تحصیلات ابتدایی را در روستای سرسگاز گذراند.
به گفته پدرش بختیار بختیاری، در خانه در كارهایی كه مرسوم روستائیان بود كمك می كرد و در بیرون از منزل گوسفندان را به صحرا می برد و به همین خاطر ما به او پیرو حضرت موسی می گفتیم.
در سال های 1347 تا 1350 دوره راهنمایی را در سنقر گذراند و تحصیلات متوسطه را در سال 1351 در دبیرستان سیدجمال الدین فعلی آغاز و موفق به اخذ مدرك سوم متوسطه شد اما به دلیل مشکلات مالی و مشغله کاری ترك تحصیل كرد.
در اوقات فراغت كتاب های شهید آیت الله مطهری و شهید آیت الله دستغیب را مطالعه می كرد و قرآن را تلاوت می نمود.
در مراسم مذهبی و عاشورایی شركت می كرد و به روحانیت نیز علاقه بسیاری داشت. شركت در تظاهرات، راهپیمایی ها، شركت در پایگاه های بسیج مساجد و پخش اعلامیه های امام (ره) از جمله فعالیت های او بود.
پس از حدود 15 ماه خدمت سربازی با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد سپاه شد. اوقات بیكاری نداشت و تمام وقتش را در خدمت سپاه بود. از طریق سپاه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد.
در 28 سالگی با خانم آرامفر ازدواج کرد اما زندگی مشترك آن ها که در منزل پدری اش آغاز شده بود، 4 سال بیشتر طول نكشید. از زندگی مشترک آنها، یك دختر به نام زهرا و یك پسر به نام ابوذر به یادگار مانده است.
به گفته خانم آرامفر مدام توصیه كرد در تربیت فرزندان كوشا باشم و حجاب اسلامی خود را حفظ نمایم. همه را به نماز و روزه دعوت می نمود. تمام وقتش را در جبهه می گذراند و كمتر با خانواده بود. در مرخصی هایش
به خانواده شهدا سركشی می كرد و از آن ها دلجویی می نمود. سعی می كرد نمازش را با جماعت بخواند و در نماز جمعه حضور داشته باشد.
پدرش می گوید: یك روز به اسدالله گفتم: شما كمتر به جبهه بروید. گفت: پدرجان، اگر من بیایم عقب و روی ماشین تصادف كنم و بمیرم، خوب است یا به جبهه بروم و شهید شوم، شما كدامش را می پسندید؟
از جمله مسئولیت های اسدالله می توان به مسئولیت تعاون سپاه پاسداران، مسئولیت پذیرش و تسلیحات سپاه اسدآباد، مسئولیت گردان قائم در عملیات والفجر 4 و 5، معاونت پدافند هوایی لشكر 32 انصارالحسین (ع) اشاره کرد.
وی در چند مرحله به جبهه اعزام شد و در عملیات های متفاوتی شركت داشت. از جمله: عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 4،5،2 ، والفجر 8، عملیات فاو، ... و یك بار هم مجروح شد و پس از بهبودی نسبی به جبهه بازگشت.
بزرگترین آرزویش پیروزی انقلاب اسلامی و رسیدن به لقاء الله و شهادت بود.
همسرش می گوید، آخرین باری كه به جبهه رفت شب خواب دیدم درون آمبولانس بود و چهار پاسدار این طرف و چهار پاسدار دیگر آن طرف او بودند، من رفتم و پارچه ای را كه روی اسدالله بود كنار زدم، دیدم كه تمام بدنش را گاز شیمیایی مجروح كرده و شهید شده است.
سرانجام در 22 فروردین ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی ام الرصاص به آرزویش رسید و بر اثر مسمومیت با گاز شیمیایی به مقام شهادت نائل آمد.
پدرش می گوید، هر وقت از اسدالله پرسیدم كه شما چه كاره هستید؟ می گفت: من در سپاه و جبهه كاره ای نیستم، من یك ظرف شوی هستم. تا این كه شهید شد و دیدم از طرف لشكر انصارالحسین(ع) آمدند و پلاكارد دادند كه نوشته: معاون پدافند لشكر.
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: من در زندگی ام نتوانسته ام خدمتی به انقلاب رسانم، شاید كه با مرگ خویش
اسلام عزیز را یاری دهم.
اصولا در مكتب ما شهادت مرگ تحمیل شده به یك فرد نیست، شهادت یك انتخاب است، یك اصالت فردی است.
همانطور كه قرآن با بیانی رسا مرگ فی سبیل الله را مردن و فنا محسوب ننموده و آنان كه فقط جهان مادی را مدنظر دارند، بیش از این آنان را یارای دیدن ماوراء طبیعه نیست و چنین مرگی را فنا و نیستی می پندارند.
پیكر پاكش پس از تشییع در گلزار شهدای اسدآباد به خاك سپرده شد تا زیارتگاه عاشقان و دلدادگان باشد.