خاطره ای از شهید علی شمسی پور از عملیات کربلای 4
شنبه, ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۰۸
خدایی با لبخند ملیحی میگفت میخوام وقتی مفقود شدم و جنازه ام اونور ماند، وقتی مادرم حضرت فاطمه زهرا (س) اومد بالای سرم لباسهام قشنگ و تمیز و خوشگل باشه.
مسعود مرادی خیلی قوی بود، خیلی ممارست داشت. تو تمرین غواصی بجای وزنه، آجر و سنگ میبست به کمر خودش و تمرین میکرد که روز نبرد واقعی بتونه مهمات وخصوصآ نارنجک زیاد با خودش حمل کنه.
یادمه یه روز خیلی میگشت دنبال گرانترین لباس ها، خیلی گشتیم نمیدانم یا لباس های امریکایی یا ایتالیائی آبی رنگی که از بهترین لباس ها بود براش پیدا کردیم و پوشید. خیلی خوش تیپ شده بود و بهش میومد. گفتیم این لباسها رو چرا انتخاب کردی مسعود؟ خدایی با لبخند ملیحی میگفت میخوام وقتی مفقود شدم و جنازه ام اونور ماند، وقتی مادرم حضرت فاطمه زهرا (س) اومد بالای سرم لباسهام قشنگ و تمیز و خوشگل باشه.
باز با لبخند و شوخی میگفت میخوام با این لباس ها ثروتمندترین مفقود باشم.
مسعود مرادی مفقود شد، با همون لباس ها.شهید مسعود مرادی
شهید علی شمسی پور
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
شهدا شرمنده ام