علی اسماعیل بگی فرمانده گردان غواصی لشکر 32 انصار الحسین (ع)
علی (علی احمد) اسماعیل بگی، فرزند شمس الله و حاجیه خانم عبدالرضایی، دوم فروردین ماه سال 1339 در روستای آرتیمان شهرستان تویسركان به دنیا آمد.
کودک بسیار پر جنب و جوش و شلوغ کاری بود و از همان بچگی در مزرعه و امور باغداری و دامداری کمک حال پدر و خانواده بود و بیش از سن و سالش کار می کرد.
به خاطر هوش و استعدادی که داشت یك سال زودتر از سن معمول به مدرسه رفت. دوره ابتدایی را در روستای آرتیمان، شهرستان تویسركان گذراند. شاگرد نمونه مدرسه بود و معلم ها از او راضی بودند. تا پایان مقطع متوسطه درس خواند و در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت.
ضمن درس خواندن در فصل های بهار و تابستان به پدرش در كارها كمك می كرد و همزمان کمک حال مادر در امور خانه نیز بود.
حال و هوای مذهبی خانواده و اعتقادات عمیق پدر و مادرش، تمام وجودش را با مکتب اهل بیت و تعالیم مبارک اسلامی و قرآنی آشنا نمود و در نماز های جمعه و جماعات حضور فعال داشت و پایه ثابت هیات های مذهبی بود.
تسبیح درست می كرد و به مادرش می داد و می گفت: نمی خواهد كار كنید، ما كارها را انجام می دهیم، شما ذکر بگوئید.
دوران راهنمایی را در مدرسه فرشید هرمزی و متوسطه را در دبیرستان امیركبیر شهرستان تویسركان گذراند. در مسیر روستا تا مدرسه و بالعكس، آیت الكرسی می خواند تا طولانی بودن راه احساس نشود.
نسبت به همه خانواده اخلاق نیكو و خوبی داشت و همه اهل آبادی او را دوست داشتند. آدم خوش رویی بود. به افراد مؤمن، با تقوی، روحانیون، افراد صادق و یكرنگ و كسانی كه اهل ریا نبودند، علاقه داشت و از افراد ریاكار و دورو بدش می آمد.
در امور خیر فعالیت می كرد و در تمام فعالیت های گروهی و مذهبی حضور فعال داشت. اهل مطالعه بود و كتب مذهبی، كتاب های شهید مطهری، تفسیر نمونه و اصول كافی را مطالعه می كرد.
شیفته حضرت امام خمینی (ره) بود و اكثر پیام های امام را گوش می داد و گریه می كرد. همواره به برادران خود توصیه می كرد، با امام، انقلاب و اسلام همراه باشید.
پس از انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی، عضو سپاه پاسداران شد و ضمن شناسایی گروه های سیاسی
مخالف نظام با آن ها برخورد می كرد. با فعالیت های او گروه فرقان و دیگر گروه های مخالف، در تویسركان اجازه رشد پیدا نكردند. پایگاهی در آرتیمان ساخت و در كتابخانه آنجا فعالیت داشت و حقوقی كه از سپاه می گرفت خرج مردم می كرد.
با شروع جنگ به جبهه رفت و می گفت باید جانمان را در راه اسلام و امام فدا كنیم. این جنگ را صدام تحمیل كرده و باید دفاع كنیم.
هر وقت همرزمانش می گفتند كه مرخصی برو، نمی رفت، چون علاقه خاصی به جبهه داشت و از تمام فرصت زندگیش برای کمک به جبهه های نبرد استفاده می کرد.
به برادران خود توصیه می كرد راه شهدا را ادامه دهید، پیرو امام و شهدا باشید و به خواهرانش توصیه می كرد حجاب خود را حفظ كنند.
ابتدا در سپاه تویسركان مسئول روابط عمومی بود. بعد از مدتی در یگان رزمی لشكر 32 قائم مقام گردان قاسم بن الحسن (ع) و سرانجام قائم مقام سپاه تویسركان شد و با سمت های مختلف در عملیات های زیادی شركت کرد.
واقعاً اخلاص در عمل داشت. افراد خانواده نمی دانستند كه او چه كاره است و چه مسئولیتی دارد.
از جمله رشادت های او در جبهه، نفوذ در سنگر عراقی ها و دستگیری دو نفر عراقی با اسلحه هایشان بود.
به گفته حاجیه خانم عبدالرضایی، مادر علی احمد، آخرین باری كه مرخصی آمد یك روز ماند و آماده رفتن شد. پس از اینكه دوش گرفت، گفتم: شما تازه آمدی، گفت: در جبهه به من نیاز دارند، رفت و دیگر برنگشت.
بزرگترین آرزویش شهادت بود و دیگر اینكه آرزوی پیروزی اسلام و جنگ را داشت.
در مورد نحوه شهادتش آقای محمد رضا اسماعیل بگی، دوست و همرزمش چنین نقل می کند که: بیست و یکم دیماه سال 1365 در عملیات كربلای 5 در شلمچه یك تیپ از لشكر گارد عراق حمله كرده بود. من فرمانده گروهان غواصی بودم و علی احمد فرمانده گردان بود. ما فرصت لباس عوض كردن نداشتیم. با لباس غواصی رفتیم برای عملیات خاكی. او با اینكه نباید جلو می رفت، از همه جلوتر بود. یكی از رزمندگان خبر داد كه او تیرخورده است. در منطقه ای كه زخمی شده بود، خیلی سخت می شد تردد کرد. وقتی به او رسیدیم، دیدم سرش تیر خورده و افتاده است.
سرش را بلند كردم و نامش را صدا زدم. می خواست چیزی بگوید ولی نتوانست، چون لحظات آخر بود. او را به سمت قبله گرداندم و در این حال شهید شد.
پیكر پاكش پس از تشییع در استان همدان، در روستای آرتیمان شهرستان تویسركان به خاك سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.