«درد شیرین» روایت دردهای پنهان اما شیرین جانبازان دفاع مقدس است
"درد شیرین" همراه با مستندسازی تصویری و برخوردار از نثر روان و مخاطب پسند است که بدون شک پس از رونمایی رسمی آن در دیماه سال جاری، جایگاه ویژه ای در بین آثار مرتبط با حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس بخصوص در بین کتاب های منتشر شده در حوزه ایثار و شهادت در استان همدان کسب خواهد کرد.
محسن صیفی کار(ویرایش)، سید میثم موسویان (بازنگارش)، سجاد صلواتیان(طراح جلد)، کتاب کِلک (صفحه آرا) و وحید پرخو (مدیر اجرائی) در تهیه این اثر نقش داشته و با تهیه کنندگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان روانه بازار نشر خواهد شد.
این کتاب با 2 هزار نسخه تیراژ در چاپ اول، به قیمت 17 هزار تومان با چاپ و صحافی "کوثر" بر روی پیشخوان کتاب فروشی ها قرار خواهد گرفت.
به گفته ابوالفتح مومن در مصاحبه اختصاصی با نوید شاهد همدان، جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس صندوقچه ای از اتفاقات گاه عجیب و خارق العاده و گاه سرشار از معنویت، مظلومیت و معصومیت در سینه دارند که با تهیه و انتشار آن، شاید بتوان بخشی از رشادت و ایستادگی فرزندان و جوانان وطن در جبهه های حق علیه باطل را به تصویر کشید.
وی افزود: درد شیرین بخش کوچکی از خاطرات عجیب، شیرین و بغض آلود این جانبازان پر افتخار ایران اسلامی و استان شهید پرور استان همدان است که به رشته تحریر درآمده و بدون شک کوچکترین خدمت در مقایسه با فداکاری بزرگ این دلاوران ایران همیشه قهرمان است.
وی ابراز امیدواری کرد کتاب درد شیرین مورد تائید رزمندگان استان همدان و جانبازان دارالمومنین و دارالمجاهدین قرار گیرد.
"رمضان در کوشک" با موضوع نقش استان همدان در دوران دفاع مقدس از جمله آثار این نویسنده در حوزه ایثار و شهادت است و "روایت های نا تمام" با موضوع خاطرات سرتیپ محمد جوادی فرمانده تیپ 3 زرهی همدان و "اینجا سرزمین محمد رسول الله است" با موضوع خاطرات سردار شهید حاج حسین همدانی، از دیگر آثار ابوالفتح مومن به زودی چاپ و منتشر خواهد شد.
در بخشی از کتاب "درد شیرین" آمده است: تیر به بازوی چپم فرو رفته بود، بچه ها رفتند و 10 دقیقه بعد صدای انفجار پل به گوشم رسید و انگار که دنیا را به من دادند. چند نفر از بچه های بهداری بالای سرم آمدند و از پاها و دستهایم گرفتند و پشت خاکریزی بردند.
پاهای اسکندر قطع شده بود. سوار آمبولانسمان کردند و آمبولانس زیر آتش شدید دشمن به سمت پایگاه بهداری که 5 کیلومتر عقب تر بود حرکت کرد.
داخل آمبولانس بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم در بیمارستان گلستان اهواز بودم. بچه های بالای سرم دکتری به اسم بیات را صدا زدند و او بالای سرم آمد و معاینه ام کرد و گفت نخاعت آسیب دیده و امکاناتشو نداریم، باید بری تهران.
دکتر داشت حرف می زد که رادیو با صدای بلندی اعلام کرد: خرمشهر، شهر خون آزاد شد. از شادی گریه کردم و از هوش رفتم.
انتهای گزارش