مادر شهید محمد رضا رجبی:
يکشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۳۸
هنوز کسی نمی داند که دقیقا محمدرضا به چه شکل به شهادت رسید و چون در اوایل جنگ قرار داشتیم و پلاک بین رزمنده‎ها تقسیم نشده بود، به دلیل نداشتن پلاک هیچ نشانی از محمدرضا پیدا نشد.
محمد رضا در ۲۲ آذر ۱۳۴۰ در شهر اهواز به دنیا آمد. از ۱۴ سالگی در مسجد صاحب الزمان اهواز که به مسجد ملایریهای مقیم اهواز معروف بود کتابخانه ای دایر کرد و مخفیانه به قم می رفت و کتابهای مذهبی و اعلامیههای حضرت امام خمینی(ه) را برای پخش در بین مردم می آورد. در بهبوهه انقلاب در مقابل درب مسجد کتابها را می گذاشت و در اختیار مردم قرار می داد.

اوایل انقلاب در اهواز سیل شدیدی آمد که باعث مشکلات زیادی برای مردم شد. آن روزها که هنوز جهاد تشکیل نشده بود با عده ای از دوستان خود از جمله شهید علم الهدی، شهید پورکیان، سردار کرم باقری، آقای نوروزی و آقای دارابی به کمک سیل زدگان رفت.

هنگامی که سپاه اهواز تأسیس شد، هر کدام از آنها مأمور شدند تا به یکی از شهرهای اهواز رفته و سپاه را در آنجا نیز فعال کنند. شهید علم الهدی به هویزه رفت، شهید پورکیان سپاه دهلاویه و محمدرضا به رامهرمز رفت و سپاه این شهر را تأسیس کرد.

تنها دو ماه از آغاز جنگ گذشته بود که سوسنگرد سقوط کرد، شهید پورکیان فرمانده سپاه دهلاویه ۴۸ ساعت پیش از محمدرضا به شهادت رسید و پس از او شهید رجبی به آن منطقه رفته و زمانی که در ۲۶ آبان ۵۹ که سوسنگرد به دست رزمندگان آزاد شد ایشان به شهادت رسید.

هنوز کسی نمی داند که دقیقا محمدرضا به چه شکل به شهادت رسید و چون در اوایل جنگ قرار داشتیم و پلاک بین رزمندهها هنوز تقسیم نشده بود، به دلیل نداشتن پلاک هیچ نشانی از محمدرضا پیدا نشد.

سوسنگرد اوایل جنگ یکبار به دست رزمندگان آزاد شد و پس از آن در یک مرحله دیگر دشمن آنجا را تسخیر کرد، که محمدرضا در اولین مرحله آزادسازی سوسنگرد به شهادت رسید.

شبی که میخواست به جبهه برود گفت مادر شام من را امشب زودتر بده می خواهم بروم، شام خورد و از زیر قرآن رد شد و تا زمان شهادتش دیگر بازنگشت.

محمدرضا در زمینه درسی نیز جزء شاگرد اولهای مدرسه بود و در ایام جنگ با اینکه تنها ۱۹ سال داشت، مبنای کار خود را سخنان و فرامین حضرت امام(ره) قرار می داد.

وقتی هنور کودک بود حجت الاسلام کبیری در محله ما زندگی می کرد و فرزندی نداشت. دو ماه محرم و صفر را هر روز مراسم برگزار می کرد و در این دو ماه محمدرضا به ایشان کمک می کرد. در ایام بهبوهه انقلاب محمدرضا به ایشان گفته بود اگر می خواهی امسال نیز به تو کمک کنم باید اجازه بدهی سخنران مراسم این دو ماه را من تعیین کنم.

حجت الاسلام کبیری هم با اینکه می دانست محمدرضا چه هدفی دارد قبول کرد و محمدرضا در این دو ماه از روحانیون قم برای آگاه کردن مردم از دسیسههای شاه استفاده و اعلامیه و کتابهای مذهبی بین مردم تقسیم می کرد.

یک بار ساواک می خواست او را بگیرد اما آنقدر با سرعت فرار کرده بود که نتوانستند به او برسند و دو روز بعد وقتی به منزل برگشت از او پرسیدم کجا بودی؟ گفت: ساواک دنبالم بود اما نگران نباشید آنها نمی توانند مرا بگیرند.

وقتی شهادتش را اعلام کردند با دخترم به مسجد صاحب الزمان رفتیم و دیدم که پدرش هم آنجاست، اما پدرش گفت که محمدرضا مفقود شده و پیکرش را پیدا نکرده اند.

به سپاه رامهرمز رفتم و سراغ محمدرضا را گرفتم، کسی که به جای محمدرضا مسئولیت سپاه را به عهده گرفته بود وقتی فهمید مادر محمدرضا هستم سرش را پایین انداخت و حدود نیم ساعت گریه کرد. تمام رامهرمز را بخاطر شهادت محمدرضا سیاهپوش کردند و بچهها دور مرا گرفته بودند و گریه می کردند و می گفتند شهید رجبی هم معلم قرآن ما بود هم فرمانده مان.

محمدرضا احترام زیادی به پدر و مادرش می گذاشت و یکی از خصوصیات اخلاقیش این بود که اجازه نمی داد حق مظلومی پایمال شود و هیچ گاه زیر بار زور نمی رفت.

در ایام نوجوانی در مدرسه خود نماز جماعت برپا می کرد، همیشه به افراد مستمند کمک میکرد، حتی اولین حقوق خود را که گرفت، مبلغی از آن را به افراد مستمند داده بود و مابقی را به من داد و گفت هرطور میخواهی آن را خرج کن.

گاهی در خواب به سراغم می آید و حرف هایم را به او می زنم. امیدوارم روز قیامت شفیع من باشد.

منبع: پایگاه خبری تحلیلی نافعهیچکس نمی داند محمد رضا چگونه به شهادت رسید

هیچکس نمی داند محمد رضا چگونه به شهادت رسید
هیچکس نمی داند محمد رضا چگونه به شهادت رسید
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۹/۰۷
0
0
مردان‌ خدا پرده پندار دریدند. ان شاء الله ما نیز از بزم آنان بی نصیب نمانیم.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده