آخرین نماز حاج مصطفی با دست های تاول زده
آخرين روزهای زندگی مصطفی بود که یک روز از من خواست در برابر مشكلات، صبر حضرت زينب(س) را به ياد آورم و زينب وار در برابر مشكلات ايستادگي كنم. او ميگفت بايد به ياد داشته باشيم كه ائمه (ع) براي حفظ اسلام چه مشكلات و مصائبي را تحمل كردهاند و در اين روزگار اين ما هستيم كه بايد اسلام ناب محمدي(ص) را حفظ كنيم.
وقتي مصطفي اين حرفها را ميزد، من احساس شرمندگي ميكردم كه بخواهم در برابر مشكلات گله و شكايتي داشته باشم.
آخرين روز از من خواست برايش آب بياورم تا وضو بگيرد، گفتم آب براي تاولها ضرر دارد، تيمم كن. گفت: اين آخرين نماز را ميخواهم با وضو بخوانم. نمازش را كه خواند، بيهوش شد. بچهها هم كنار تخت پدر ايستاده بودند. يك لحظه مصطفي چشمش را باز كرد و وقتي بچهها را ديد دو قطره اشك از چشمش روي بالش ريخت، نگاهي به بچهها كرد و چشمش را بست.
راوی: همسر شهید مصطفی طالبی