زندگی نامه شهید مصطفی طالبی/سردار شهدای شیمیایی همدان
شهید مصطفی طالبی هجدهم خرداد ماه سال ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی در شهرستان ملایر از توابع استان همدان به دنیا آمد.
پدرش نانوا بود. مصطفی از همان کودکی در حالی که سال های اول دبستان را پشت سر می گذاشت همراه با برادر بزرگتر خود بعد از مدرسه مستقیم به نانوایی می رفتند و کارهای عقب افتاده را انجام می دادند.
مصطفی و محسن هر روز تمام آرد مورد نیاز روز بعد را الک می کردند، نانوایی و تنور را تمیز می کردند و با تنی خسته از درس و کار به خانه باز می گشتند.
با تمام مشکلات و سختی های موجود تحصیلات خود را تا پایان مقطع متوسطه ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
سال های نوجوانی مصطفی مصادف بود با سال های انقلاب. او نیز در جلسات مخفی مذهبی و انقلابی شرکت می کرد و در جریان انقلاب اسلامی در مبارزات خیابانی مشارکت فعال داشت.
بعد از پیروزی انقلاب و پس از فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد نظامی - عقیدتی پیوست و با شروع غائله کردستان به مبارزه با ضد انقلاب برخواست.
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل عزیمت کرد و تمامی مدت هشت سال دفاع مقدس را در جبهه گذراند و در عملیات های زیادی از جمله «مطلع الفجر، ثارالله، والفجر مقدماتی بدر، خیبر، رمضان، بیت المقدس، فتح المبین، والفجر ۲، والفجر ۴ و ۵، کربلای ۴ و ۵، والفجر ۸» شرکت داشت.
توانایی های مصطفی باعث شد تا مسئولیت های زیادی را به عهده بگیرد و در بخش های مختلف انجام وظیفه کند.
از جمله مسئولیت های وی معاونت فرمانده ای گردان ۱۵۱ مسلم ابن عقیل، فرماندهی گردان ۱۵۱ مسلم ابن عقیل، جانشین فرماندهی عملیات قرارگاه نجف، فرماندهی عملیات تیپ ذوالفقار، فرماندهی محور لشگر ۳۲ انصارالحسین، فرماندهی قرارگاه شهید کاظمی و آخرین مسئولیت ایشان فرماندهی عملیات لشگر ۴ بعثت بود.
پس از پایان جنگ با توانائی های علمی و عملی که از خود نشان داد موفق به گذراندن دوره تخصصی دافوس فرماندهی و ستاد شد.
مجروحیت های فراوان مصطفی در عملیات های مختلف تمام توان و بنیه او را از بین برده بود و کم کم روزهای تلخ و مستمر درد و بیمارستان شروع شد.
سال 63 شيميايي شد و هر بار كه سرفه مي كرد و خون از گلويش مي آمد، مي گفت: چيزي نيست سرما خوردگي است.
در عمليات كربلاي 4 سمت راست بدنش از شاهرگ گردن تا نوك پا، سانت به سانت تركش خورد و برای مداوا او را به تهران منتقل کردند.
چندي بعد دوباره به جبهه برگشت و در عمليات كربلاي 5 باز هم تركش خورد و دوباره به بيمارستان منتقل شد اما اين بار عوارض شيميايي هم نمايان شده بود.
سه ماه در بيمارستان بستري بود بعد از آن هم با عصا راه مي رفت. هر روز كه مي گذشت حال وی بدتر مي شد.
تير ماه 66 برای مداوای عوارض شیمیایی به آلمان اعزام شد. 14 عمل جراحي روي بدنش انجام شد و نزديك به نه ماه در بيمارستان بستري بود.
عوارض شيميايي وارد خونش شده بود با اين كه حال خوبي نداشت ولي طاقت ماندن در آلمان را نداشت با رضايت خودش به ايران برگشت.
با اينكه شرايط جسمي مناسبي نداشت ولي دوباره به جبهه رفت و تا پايان جنگ در مناطق عملیاتی ماند.
پاییز ۱۳۷۲ عوارض ترکش ها و جراحت ها و گازهای شیمیایی خودنمایی کرد و مصطفی به شدت بیمار شد.
به پزشکان زیادی مراجعه کرد و با اینکه می دانست شیمیایی است حرفی نمی زد. این حال ادامه داشت تا نوروز سال ۱۳۷۳ که پزشک معالج وی از مصطفی آزمایش مغز گرفت.
سرطان آخرین هدیه جنگ به مصطفی بود. او را برای مداوا به تهران اعزام کردند. با وجود گذراندن شیمی درمانی و تحمل درد فراوان، هیچ گاه خم به ابرو نمی آورد و هر وقت از او می پرسیدند چرا تا به حال حرفی نزدی می گفت: این خواست خدا بوده چرا باید به شما می گفتم و شما را ناراحت میکردم؟
تن رنجور حاج مصطفی طالبی فرمانده دلاور جنگ و مرد روزهای سخت نبرد دیگر توان خود را از دست داده بود و مرغ جانش به هوای کوی یار در آخرین روز از خرداد سال 1374 به پرواز درآمد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد