حال و هوای رزمندگان اسلام در روزهای نخست بعد از قطعنامه 598 در وصیتنامه شهید مرتضی خانجانی
مرتضی خانجانی وصيت نامه خود را يک روز پس از قبول قطع نامه 598 و پایان 8 سال جنگ تحمیلی نوشت و به فاصله کمتر از ده روز به شهادت رسید.
وصيت نامه و دست نوشته های مرتضي خانجانی گوشه ای از حال و هوای غم آلود رزمندگان و دلاور مردان جبهه های ایثار و شهادت را بعد از قطعنامه به تصویر می کشد.
بسم الله الرحمان الرحیم
هم اکنون که این قلم سیاه را به دست گرفته و بر روی برگه سفید و بی آب و رنگ مینویسم شب چهارشنبه 28/4/67 است. غم و اندوه، هجر یاران، مظلومیت حزبالله و امام، سقوط افکار چندین و چند ساله بسیجیان نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهی و سالکان طریقت و عشق همه و همه دردهای بیدرمان ساعت ها و لحظههای روزهای تلخ ترک جبهه است که در واقع باید گفت روزهای سخت بدرود گفتن ارزشهای نهفته در جبهه و جنگ.
احساس میکنم که هنوز هم وصل به توفیق شهادت ممکن است در این لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت می کنم، چرا که به خداوندی خدا دگر تاب و تحمل فراق را ندارم.
محبوبا اگر مرا از این فیض عظیم محروم گردانی چگونه به عدالت شک نکنم خدایا گفتههایم نزدیک به کفر شده اما تو میدانی و خود میدانم که جزء تو را طلب نمی کنم.
دوستان و رفقا ای عزیزان همسنگر که این وصیتنامه را می خوانید شما را توصیه میکنم به حمایت و پیروی از پیر جماران او را دریابید نگذارید تاریخ تکرار شود.
ای عزیزان هوشیار باشید و صحنههای سوختن به دور شمع ولایت را تکرار کنید و بدانید اگر برای خدا جنگیدهاید هم اکنون نیز باید برای خدا تحمل کنید و پیرو پیر جماران شوید و بدانید که اگر به آن نتیجه مطلوب در جنگ نرسیم نباید از حفظ انقلاب غافل باشیم.
پدر و مادر عزیزم، همسرم، خواهر و برادرانم و فرزندم، هوشیار باشید، شیطان وسوسهها دارد دشمنان و منافقان و راحت طلبان زخم زبان ها می زنند تحمل کنید همچون زینب (س)، علی (ع) و فاطمه(س)، محمد (س) و حسن (ع) و زینالعابدین (ع) و سالار شهیدان کربلا(ع)
در آخر از تمام کسانی که از بنده رنجشی داشتهاند طلب عفو مینمایم و از کلیه کسانیکه ادعای دوستی با من را دارند تقاضامندم خانواده شهدا را فراموش نکنید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مرتضی خانجانی
پادگان دو کوهه اندیمشک ساعت 5/9 شب 28/4/67
یکی از دست نوشته های شهید
خدایا دلم گرفته بگو پرندگان که برسانند ندایم را به آسمانها، بگو به بادها که برسانند نالههایم را به عرش، بگو به اجل بیاید به سراغم و بگیرد جانم را.
اما به او بگو مرتضی نمیخواهد جانش را در بستر بگیری. مرتضی نمیخواهد جانش را بدون خونریزی بگیری پس بگو به اجل بگو به عزرائیل که بگیرد روحش را از جسمی که خونش رفته از پیکری که قطعه قطعه شده از پیکری که غسل و کفن نمیخواهد از پیکری تطهیر گشته. این آرزوی من است گرچه نیستم ولی میخواهم باشم و امیدوارم که بتوانم باشم.
خدایا خدایا! اگر قرار است با مرگ طبیعی بمیرم و در آن جهان نیز با شهداء محشور نشوم پس چه خوب بود اگر در کودکی میمردم و یا کر و لال بودم شاید این گفتههایم واهی باشد ولی خدایا من شهادت را میخواهم اگر شهید نشدم بار خدایا شکر میکنم تو را اما من مرگ با سعادت را میخواهم.
خدایا به آن بدن های قطعه قطعه شده و عشق آلود حسین (ع) و دیگر شهدا قسم میدهم تو را نگذار شاهد نامردیها، تنهاییها و در کنارش دلسوختگیها باشم. پروردگارا چندین سال به عشق وصال و لقاء تو در مصاف با دشمن بودم بدن خود را آماج تیر ترکشهای کین آلود دشمن تو قرار دادم تا شاید روزی خود را در جوار رسولالله (ص) و ائمه اطهار ببینم.