پنجشنبه, ۰۳ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۱
خیلی گرسنه بودیم . اما نماز شهید حاجیلویی مثل همیشه طول کشید . با صدای بلند گفتم : بابا بیا ناهار بخوریم . مگه نماز جعفر طیار می خوانی؟

یک روز خسته و گرسنه از گشت و شناسایی به چادر برگشتیم تا ناهار بخوریم . شهید حاجیلویی در حال خواندن نماز بود .

منتظرشدیم تا نماز تمام شود .

با چشمان خسته به قامت رشیدش نگاه کردم . اشک چهره اش را هاشور می زد . حسود یام شد . دلم می خواست یک بار هم که شده ، مثل او نماز بخوانم .

خیلی گرسنه بودیم . اما نماز شهید حاجیلویی مثل همیشه طول کشید . با صدای بلند گفتم : بابا بیا ناهار بخوریم . مگه نماز جعفر طیار می خوانی ؟

بعد ابز اتمام نماز ، شهید حاجیلویی رو به من کرد و با یک لبخند ملیح گفت : همین نماز و سجده های طولانی است که ما را به آسمان می برد ... !

امین محمدی ، هم رزم شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده