وصیتنامه گهربار سردار شهید حسین خادم پر فرمانده اطلاعات و عملیات لشگر ویژه شهداء
چرا وصیت نامه مینویسم ، زندگى و ارزش زندگى و حرف من با شما وصیت نامه اى كه من اكنون ترسیم مى كنم ,شاید به صورت یك نامه گله آمیز بیش نباشد,
چرا؟ چون من از دنیا چیزى ندارم و نه مایل هستم که داشته باشم . این نه بدان منظور است که من از زندگى سیر شده ام بلکه همه این مطلب را می دانید که در درون وذات تمامى افراد حب دنیا و لذت بردن از دنیا وجود دارد و در مجموع زندگى را همه دوست دارند و من نیز مستثنى نیستم . من هم دوست دارم که از زندگانى لذت ببرم .
ولى شما را مخاطب سوال قرار می دهم ,با وجود شهادت عزیزانى چون شهید بهشتى و شهدای محراب و عزیزانى که خود شما با آنها نزدیک و مرتبط بوده اید, مانند حسین ها و حمیدها ,چگونه مى توانیم از پا بنشینیم ؟ و مثل این عزیزان در راه آنها نباشیم ؟ و تا هنگامى که دشمنان راه این عزیزان هنوز پا بر جایند, چگونه مى توانیم سکوت کنیم و بیگانه از خون این همه شهید از لذایذ دنیوى بهره مند شویم ، و در عمل و جهاد و حرکت تن به خوارى دهیم ولى در شعار بگوییم ( هیهات مناالذاله ) ما زیر بار ستم نمى رویم .
بارها از برادرانى که در جبهه هاى کردستان بوده اند شنیده ایم که چه جنایاتى را این اشرار آمریکایى ,به نام کومله و دمکرات مرتکب شده و مى شوند و چگونه چشم عزیزانى که به دور از پدر ومادر و فرزندان و اقوام خود در جبهه هاى کردستان به حراست از انقلاب اسلامى پرداختند را بیرحمانه از حدقه در مى آورند و چگونه قلب این عزیزان را از سینه هایشان بیرون مى کشند و چگونه آنها را مثله کرده وپوست صورتشان را کنده ، دستایشان را قطع نموده و بدنشان را سوراخ سوراخ مى کنند. آیا با دیدن این مطالب و با در نظرگرفتن این مهم که شهدا زنده اند و شاهد بر اعمال ما هستند مى شود راحت زندگى کرد و راحت به لذایذ زندگانى رسید .
پروردگارا تو خود شاهدى که هر چه بر روى صفحه کاغذ میاورم وآنچه که در خونم میگذرد از اعماق وجودم مى جوشد و بیرون میاید .
به خودت سوگند که من عاجزو ناتوانم از اینکه شکر نعمتهایت را به جا آورم, تو خود به من توفیق عبادت دادى در صورتى که لیاقتش را نداشتم . به من توفیق عطا فرمودى که به عنوان یک پاسدار اسلام و یک پاسدار قرآن واقع گردم در صورتى که من لایقش نبودم . به خودت سوگند اگر امر خودت نبود یک قدم در راهت بر نمى داشتم و عبادت نمى کردم و به عنوان یک پاسدار اسلام واقع نمى شدم ؛چرا که من بنده گنه کار و روسیاه چگونه مى توانستم در راهى حرکت کنم و در مقابل کسى عبادت کنم و پاسدارى از فرامین کسى را انجام دهم که خود او تمامى گناهان و اعمال مرا مشاهده کرده و چگونه مى توانستم به خود جرات دهم که در مقابلش سر فرود آورم, آنهم سرى که اصلا وجود نداشت و با گناهان بى شمار از بین رفته بود .
اى معبودا ، اى الله ، اى معشوقم, اگر امرت نبود حتى یک رکعت نماز به جاى نمى آوردم چرا که تو بزرگتر از آن هستى که من با تو سخن بگویم و بزرگتر از آنى که من در مقابلت سجده کنم . بارها این فکر را در اندیشه داشتم که اصلا از ایران و از جمهورى اسلامى ایران و کشور اسلام بیرون روم ,چرا که من لیاقت این راندارم در کشورى که اسلام بر آن حکم فرماست و رهبریت آن را فقیهى همچون آیت الله العظمى امام خمینى به عهده دارد و صاحب اصلى آن امام زمان (عج ) مى باشد ,زندگى کنم .
پس اى الله به من توفیق بده بتوانم امر تو را اطاعت کنم و قدمهایم را استوار گردان که بتوانم این راه را بپیمایم .
خدایا بر من مپسند که عمرى را سپرى کنم و شاهد این باشم که گلهائى چون بهشتى ها شهداى محراب ، رجائى ها ، با هنرها ، حسین ها و حمیدها پرپر شوند و من بنشینم و نظاره گر باشم که عزیزانم اینچنین از میانمان بروند .
خدایا توفیق جهاد در راهت را نصیبم گردان و گرچه لیاقتش را ندارم آرزوى شهادت را که در قلبم و روحم جا پیدا کرده و تنها خواسته من از توست بر آورده کن .
شاید واژه شهادت را نشناخته ام که اینچنین گستاخانه طلب آنرا مى کنم و لیکن مى خواهم در راه تو بدنم قطعه قطعه شود, تمامى اجزای بدنم را تکه تکه و پیکرم را جدا از هم و قطعات جدا شده از بدنم را سوخته در راه تو ببینم, گر چه مرا شهید نخوانى که من لیاقت شهید شدن و نام شهید به خود گرفتن را ندارم, آرزو دارم که بد نم در زیر طوفان تیرها و خمپاره هاى دشمن قرار گیرد ,بسوزد, تکه تکه شود و گر نه توان ندارم که فردا جوابگو ى على اکبر حسین (ع ) باشم ,توان ندارم جوابگوى حسین (ع ) باشم, توان ندارم جوابگوى شهداى کربلاى ایران باشم چه رسد جوابگویى در مقابل تو اى معبود و اى الله؛ پس توفیق مردن و کشته شدن در راهت را نصیبم گردان و مرا نا امید نکن .
اى الله به من توفیق عنایت کن که در این نیت و در این حالت باقى بمانم و قلب و روح و دست و پا و تمام جوارحم در رفتن راه تو هماهنگ باشند .
به من توفیق عنایت فرما اگر پاهایم حرکت کرد و اگر چشمهایم دید و اگر گوشهایم شنید و اگر زبانم به سخن آمد و اگر دستهایم به حرکت درآمد, این حرکت و این دیدن و این شنیدن و این سخن گفتن براى تو باشد و این اعمال از اعماق وجودم گرفته باشد و از اعماق وجود متوجه تو باشم و قلبم یک لحظه از یاد تو غافل نشود .
سخنى با روحانیت:
در نهج البلاغه از زبان حضرت على (ع ) در مدح اصحاب می شنویم که بعد از جنگ جمل ایشان سخنانى ایراد می فرمایند :
انتم الانصار على الحق ، و الا خوان فى الذین ، و الجنن یوم الباس ، والبطانه دون الناس بکم اضرب المدبر ، وارجو طاعه المقبل ،فاعینونى بمنا صحه خلیه من الغش ، سلیمه من الریب ، فوالله انى لاولى الناس .
شما حق را یاوران ، و در در روز جنگ چون سپر محافظ دور کننده ضربتها و خواص اصحاب دیگر و یاران من هستید, با کمک شما پشت کنندگان به حق را مىکوبم و به راه مىآورم وفرمانبر دارى پذیرنده گان دین را امیدوارم. پس مرا با خیر خواهى خاالصانه و سالم از هر گونه شک و تردید یارى کنید به خدا سوگند من به مردم از خودشان سزاوارترم.
شما هر روز شاهد هستید که چگونه یاران امام با عشق به الله با دشمنان اسلام مى جنگند و هر روز حماسه مى آفرینند و ما پیکر مطهرشان را تشیع مى کنیم و مى بینیم که یاران امام, این بسیجیان جان بر کف چگونه یک یک از گلستان انقلاب جدا مى شوند و به لقاء حق مى پیوندند . مطلب قابل گفتن این است که اینان خود را تسلیم حق نموده اند, تسلیم امام نموده اند و هر فرمانى که از طریق فرمانده شان صادر گردد آن را از امام مى دانند و بدان عمل مى کنند. همین نیروها در پشت جبهه نیز احتیاج به فرمانده و راهنما دارند که بتواند آنها را هر چه بیشتر با مفاهیم اسلام آشنا سازد . وظیفه شما عزیزان روحانى است که به عنوان طبیب در جامعه آنها را راهنما باشید وآنها را از خود بدانید. اگر چه علم ندارند ولیکن عمل دارند, اگر چه بى سوادند ولیکن اخلاص دارند و این بسیج را شما باید حرکت بدهید شما باید ارشاد کنید. اینجاست که به بعضى از شما عزیزان مى گویم که :
چرا بى تفاوت به بسیج مى نگرید, شماها که حتى در مراسم رسمى (رژه ها و سمینارها ) بعد از دعوت هم از آمدن خودداری می کنید, شما که باید این بسیج را تقویت کنید ولیکن در بعضى اوقات کوتاهى مى کنید, آیا مى توانید جواب رسول خدا را بدهید ؟ آیا مى توانید جواب على (ع ) را بدهید ؟ آیا مى توانید در صورت اطلاع پیدا کردن امام از این موضوعات ,جواب حسین زمان خمینى کبیر را بدهید؟ آیا این همه گذشتها واین همه فداکاریها و ایثارها را نمى بینید یا فراموش کرده اید ؟
والله قسم ,به خون پاک شهدا قسم من افرادى از بچه هاى سپاه و بسیج را مى شناسم که شاید بیش از دو یا سه سال است که حتى یک شب هم در خانه خودشان نخوابیده اند, شب وروز براى رضاى خدا در خدمت مردم و شما هستند. افرادى را مى شناسم که در طول مدت خدمت خود در سپاه و بسیج تمامى حقوق دریافتى خود را على وار صرف انقلاب و کمک به مردم مى کنند آیا اگر اینان را ارشاد نکنید و این بندگان مخلص خداوند به گمراهى کشیده شوند, مى توانید جواب حضرت ابا عبدالله الحسین (ع ) فاطمه زهرا (س ) وجد گرامیشان حضرت رسول (ص ) را بدهید . به خدا سوگند که اگر کوتاهى کنید نمى توانید جوابگو باشید. در مراکز بسیج و سپاه حضور فعال داشته باشید, ارشاد کنید ,ضعفها را از بین ببرید, اینان را از خود و خود را از اسلام بدانید. البته همه ما مى دانیم که پیروزى انقلاب اسلامى ما با رهبریت عزیزان روحانى و در راس آنها امام عزیز بود و در اکثر نقاط روحانیون زحمت کشى داریم که بسیج وسپاه را در یافته اند و به ارشاد مشغولند. از ائمه جمعه گرفته تا ائمه جماعات در سراسر کشور لیکن سخن من با آن تعداد اندکى است که مقدارى از این امرحساس غافلند . عرض مى کنم عزیزان روحانى ما فرزندان انقلاب که به عنوان بسیجى و سپاهى و جهادى مشغول خدمت شده ایم, احتیاج زیادى به ارشاد داریم .
همه ویا اکثر برادران خالصانه جلو آمدند و باید توسط شما ارشاد شوند وشما باید راه را براى اینان هموار کنید .انشاءالله که خداوند امام عزیز را تا ظهور حضرت مهدى (عج ) و انقلاب ایشان براى ما نگه دارد و به حق مقربان در گاهش ما را به وظایفمان آشنا بگرداند.
در خاتمه طول عمر یاران عزیز امام آیت الله مشکینى , آیت الله موسوى اردبیلى و رئیس جمهور حجت الاسلام خامنه ای , رئیس مجلس حجت الاسلام رفسنجانی و تمامى یاران امام را از درگاه ایزد منان خواهانم . من ا… توفیق
سخنى با رزمندگان:
به تمامى شما عزیزانم هشدار مى دهم مواظب باشید که گرگان آمریکا , شوروى – ,فرانسه ,انگلیس وغیره در فکر واندیشه خود ,جمهورى اسلامى ما را به عنوان یک خطر جدى تلقى کرده اند و مجدانه مى کوشند تا آن را از بین ببرند. پس لازمه پدافند, پیروزى سریع کفر ستیزانمان مى باشد و به دنبال آن وحدت کلمه بین مسلمین واین یک مسئله حیاتى ماست :
وحدت ، وحدت ، وحدت
حرفم را با عزیزان پاسدار و بسیج در یک جمله خلاصه کنم وبه تمامى برادران پاسدار این را بگویم که شکر کنید خداوند را از بابت اینکه توفیق پاسدارى ودفاع از اسلام را به ما عنایت فرمود وشکر این نعمت دفاع از انقلاب اسلامى است . تا آخرین نفس شکر کنید مقلد امام بودن را وشکر این نعمت تابع مطلق بودن در برابر اوامر حضرت است.
شکر کنید در جمهورى اسلامى زندگى کردن را وشکر این نعمت در خدمت مسلمین بودن است. شکر کنید خداوند را به خاطر این که ما در موقعیت زمانى قرار گرفته ایم که با دشمنان دین اسلام جهاد مى کنیم و شکر این نعمت مردانه و مثل مسلمانان صدر اسلام جنگیدن است ، مثل جعفر طیار ,مثل على اکبر حسین و مثل امام حسین (ع ) این معلم انسانیت جنگیدن است .
مطمئن باشید اگر ما در جنگ حسین وار پشتیبان حسین زمان باشیم و در مقابل کفار صهیو نیستى و بعثى عراق بجنگیم ,پیروزى قریب الوقوع را شاهد خواهیم بود .
سخنى با خانواده:
سلام بر پدر ومادر عزیزم پدرى که با نهایت بزرگى و در کمال بزرگوارى مشکلات بى شمارى را تحمل نمود تا اینکه بتواند مرا به این درجه برساند . راستى اگر زحمات شما نبود آیا مى توانستم که در این راه قدم بردارم. به هر حال من خودم را مدیون زحمات شما مى دانم و امید آن دارم که مرا حلال کنید زیرا که تا کنون نتوانستم هیچگونه کارى ویا مشکلى از مشکلات شما را حل نمایم.
مادرى که همچون پدرم برایم زحمتهایی کشیده, از دوران کودکى تا جوانى ,از کجا بگویم, از شب نخوابیدنها, از چشم انتظار بودنها و…
از پدر و مادرم یک چیز را من سراغ دارم وآن نهایت بزرگوارى است که هر دوى آنها دارا هستند و از شما مادر مهربانم هم مى خواهم مرا حلال کنید . پدر ومادر عزیزم من نمى توانم زحمات شایان شما را در رابطه با پرورش خودم حتى عنوان کنم تا چه رسد به اینکه بخواهم تشکرى در این رابطه از شما به عمل آورم. من در دوران نادانى و جهالتم باعث اذیت وآزار شما شدم و از شما پدر گرامیم و شما مادر مهربانم مى خواهم و این تنها تقاضاى من است شما را به خدا و شما را به جان امام و شما را به فرزند زهرا (س ) مرا حلال کنید که اگر بخشش شما در این باب و یا در رابطه با اعمال گذشته من نباشد واى برمن .
و اما برادر عزیزم تر از جانم, تورا به اندازه اى دوست دارم که شاید نتوان تصورش را کرد ولیکن دوستى من در ارتباط با شما باعث مى شود که انتظارم نیز از شما بیشتر باشد امیدوارم که در سایه خداوند متعال این پیوند جاودانه بماند وانشاءالله به نفع اسلام ومسلمین باشد . انتظارى که از شما مى رود اینکه نگذارید سلاحم بر زمین بماند و نگذارید که دشمن از مرگم خوشحال شود. برادرم باید جنگید. باید کوشش کرد و باید با دشمن اسلام مقابله کرد و خون داد. عاقبت خون بر شمشیر پیروز است. شاید که مرگم مرحله اى از تحول در زندگى این خانواده باشد و در ارتباط با اینکه دوستانى که ایشان را مى شناسم و مطمئنا مورد اذیت من بوده اند, از ایشان حلالیت بخواهید .مخصوصا از پدر و مادر حمید وحسین که در واقع خودم را در وجود این دو شهید یافتم . آن حسینى که مانند امامش سر از تن جدا داشت و آن حمیدى که مانند امامش پیکرش تکه تکه شده بود ولى در مورد حمید این مطلب را فراموش نکنید که اگر امام حسین را سر از تنش جدا کردند و نیزه بارانش نمودند در مورد حمید باید بگویم که دستهایش را جدا کردند, بدنش را تکه تکه کردند که این پیکر پاک مطهر ویا لااقل عکس آنرا دیده اید ,پس چگونه مى شود مسلمان اینها را ببیند سکوت کند آیا مى شود ؟
من خودم را مدیون این شهدا مى دانم و مدیون امام و انقلاب. بارها از خداوند خواسته ام که ایکاش میلیونها جان داشتم و در راه انقلاب و اسلام و امام عزیز نثار مى کردم تا شاید دین خود را نسبت به انقلاب ادا نمایم . نمى دانم آیا دین شهدا و این انقلاب را با دادن جان خود مى توانم ادا کنیم ؟والله قسم که نمى توانم .
پس برادرم سخت کوشش کن که بتوانى آن دینى که بر گردن شماست ادا کنى .
و اما شما خواهران عزیزم از شما مى خواهم که راه زینب و زینب گونه ها را ادامه دهید و نگذارید که خون شهدا از بین برود . دست یک یک شما را مى بوسم چرا که با رعایت حجاب اسلامى در بین جامعه خانواده ما را رو سفید کرده اید. این بنده حقیر و گنه کار و روسیاه را نیز ببخشید و اگر احیانا شما ها را اذیت وآزار کرده ام, حلالم کنید . شما را به خدا و جان امام در مرگ من گریه نکنید و اگر لفظ مرگ را به کار مى برم به این دلیل است که نمى توانم نام شهید را بر خودم بگذارم چرا که این بنده گنه کار و روسیاه و شرمنده که در دنیا نتوانستم جوابگوى گناهانم باشم ,چگونه مى توانم در قیامت در نزد امام حسین (ع ) در نزد فاطمه زهرا (س ) ودر نزد على (ع ) روسفید باشم ,پس نام شهید را هم بر من مگذارید .
من براى رضایت و خوشنودى خداوند در این راه قدم برداشتم و مى خواهم که در این راه کشته شوم و این کشته شدن را مرگ در راه خدا میدانم و از خداوند متعال خواستارم و مکرر این موضوع را خواسته ام که پیکر من در آتش بسوزد و تکه تکه شود و اگر خواست خودش باشد جان در بدنم باشد وسوختن را حس کنم که شاید گناهانم بخشیده شود و خداوند قلم عفو بر گناهان بکشد .
اگر پیکرم به دست نیامد بدانید که خداوند خواسته ی این بنده حقیر را اجابت فرموده است و نگران این موضوع نباشید چرا که پیکر عزیزانى چون محقق ها به دست نیامد ولیکن نامشان تا ابد باقى خواهد ماند .
و باز شما خانواده عزیزم که حق فراوانى نسبت به من دارید مى خواهم که در مرگ من جشن بگیرید و نگذارید که خداى ناکرده از گریه شما دشمن خوشحال شود و موقعى که به یادم مى افتید به یاد آورید که حسین (ع ) چگونه على اصغرش را و على اکبرش را قاسم جگر گوشه و بازمانده برادرش و ۷۲ تن از یاران با وفایش و جان خودش را در راه خدا داد و خانواده اش یعنى زینب (س ) و سکینه (س ) و امام زین العابدین (ع ) و تمام خانواده اش نیز به اسارت برده شد .
پس در مقابل خون على اصغر و على اکبر حسین (ع ) خون فرزند شما چه ارزشى مى تواند داشته باشد و هر موقع به یاد من افتادید ,به یاد مظلومان و اسرا زندانهاى بعثى و بیاد امام موسى کاظم (ع ) آن اسیر مظلوم و بیاد بدن پاره پاره حسین (ع ) گریه کنید و باز از شما عزیزان مى خواهم که در مرگ من اشک نریزید و خوشحال باشید .
فرصت نیست لذا در یک جمله از خواهران و برادر عزیزم که ایشان را از صمیم قلب دوست داشته و دارم و کلیه پسر خاله هایم وآقاى حبیبى که قبل از اینکه داماد ما باشد, به عنوان برادر بزرگتربر گردن من حق دارد و کلا از تمامى فامیل و بستگان وآشنایان و تمامى کسانى که مرا مى شناسند عاجزانه مى خواهم که مرا حلال کنند و از خداوند براى این حقیر کمترین طلب آمرزش نمایند .
در طول مدت عمر خواسته ام که در راه خدا رنج و زحمتى را تحمل کرده باشم گر چه توفیق در راه او حرکت کردن را نیز خداوند به من عنایت فرموده و اوست که مرا هدایت نموده و گر نه خود میداند که نفس با من چه مى کرد .
اعوذ بالله من شرور انفسنا ان نفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى .
خداوند اگر ما را رحم نکند نفس اماره انسان را به طرف بدى سوق مى دهد . از آنجائیکه دوستانم در این راه مرا زیاد یارى کرده اند و وسیله هایى بودند که خداوند توسط آنها مرا راهنمایى کرد از جمله (عسگرى – پرزاد – غفارى – مرادى و… همه عزیزان ) حلالیت مى طلبم و مى خواهم که از خداوند براى این حقیر طلب مغفرت نمایید . هر چه فکر مى کنم جمله اى رسا که وصف کند حالم را نمى یابم ولیکن شعرى ازا شعار علامه طباطبائى رحمه الله علیه به نظرم مى رسد و آن :
من خسى بى سر وپا یم که به رود افتادم آنکه مى برد ، مرا هم به دل دریا برد
من اموال شخصى ندارم که بگویم واگذار کنید یا نه ، مبلغى از سپاه به عنوان کمک هزینه به من پرداخت مى شد که از گرفتنش خجالت مى کشیدم آن را بر داشت نکنید ، بگذارید براى صندوق بیت المال .
از آنجائیکه مدیون همسایه ها و فامیل هستم از شما مى خواهم از آنها حلالى بگیرید و از تمام عزیزانى که در سپاه و یا بسیج مزاحم آنها بوده ام کمال شرمسارى را دارم و از این عزیزان نیز طلب مى کنم که مرا حلال نمایند . مخصوصا مسئولین بسیج ، مخصوصا برادر غفارى .
و در نهایت در مورد مال دنیا باید بگویم که در نزد من از زهر تلخ تر است و هر گونه علاقه اى که باعث شود مرا از هدف اصلى ,یعنى خداوند دور کند به آن علاقه ای ندارم و از خداوند پیروزى کامل حق را بر باطل خواستارم . واین آیه شریفه نشانگر این موضوع است :
و نرید ان نمن على الذین استضعفو افى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
یک مطلب که لازم هم نمى دانستم نوشته شود با توجه به شناختى که از خانواده ام دارم ولیکن به عنوان تذکر مطرح مى کنم این است که بعد از من هیچگونه مزایائى از سپاه ویا بنیاد شهیدقبول نکنید چرا که شما با جمهورى اسلامى معامله نکرده ایم که بخواهیم خون بهاء بگیریم لذا هر چه مى خواهید از طرف اصلى معامله یعنى خدا بگیرد و این را بدانید که یک عده از خدا بى خبر فقط منتظر این هستند که مشاهده کنند شما فلان کمک را از سپاه یا بنیاد گرفته اید ,اعلام کنند خانواده شهدا سوء استفاده کرده اند. مقدار سى هزار تومان که از مهدیه قرض گرفته ام از حقوقم پرداخت شود. دیگر حقوقى را مطالبه نکنید و اگر هم دادند نگیرید چه از سپاه و چه از بنیاد و یا هر چیز دیگر . اگر توانستید خانه را تکمیل کنید و گر نه آن را بفروشید ویک خانه کوچک براى خودتان بخرید و خودتان را براى پرداخت وام و غیره به زحمت نیندازد .
اللهم صل على محمد و اله و بلغ بایمانى اکمل الا یمان و اجعل یقینى افضل الیقین و انته بنیتى الى احسن النیات و بعملى الى احسن الاعمال .
و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها . والسلام 65/6/9 حسین خادم پر