سه‌شنبه, ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۳۰
حاج ستار در عملیات های بسیاری از جمله 11 شهريور، ثارالله، فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، رمضان، والفجر 2، والفجر5 ، ميمك، خيبر، والفجر 8، كربلاي 4 و كربلاي 5 شرکت داشت. 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با شجاعت موفق به شكستن حلقه محاصره شد.

سال 1335 در يكي از روستاهاي قایش از توابع شهر رزن همدان چشم به جهان گشود. در دامن پاك خانواده اي كشاورز و محروم پرورش يافت و در سن هفت سالگي وارد دبستان شد. تا كلاس ششم ابتدايي تحصيل كرد ولي از آنجايي كه خانواده سخت به نيروي بازوان پر توان وي محتاج بود ترك تحصيل كرد و در كنار پدر و همدوش او به كار كشاورزي پرداخت. در سن 16 سالگي براي كار راهي تهران شد و به كارگري مشغول شد تا بتواند کمک بيشتري به خانواده نمايد.

سال 1355 به خدمت سربازي رفت و در پايگاه نوژه (شاهرخي سابق) همدان در كنار خدمت سربازي توانست مدرك تحصيلي سوم راهنمايي را اخذ نمايد. بر اين باور بود كه انسان براي رسيدن به كمال مطلوب و شكوفا ساختن و به فعاليت در آوردن استعدادهاي بالقوه خويش علاوه بر كار بدني به پرورش روح و عقل هم نيازمند است.

پس از اتمام دوره سربازي در سال 1357 ازدواج نمود. اين دوران همزمان شده بود با اوج گيري مبارزات مردم بر عليه حکومت شاه خائن.

او نيز با اين سيل خروشان همراه شد تا همدوش مردم ايران به پيروي از امام بزرگوار نداي رهايي مستضعفين از زير ظلم وستم مستكبرين را سر دهد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب اسلامي(سابق) رزن به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب پرداخت.

روزي که امام (ره) دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر كرد او بي درنگ به سپاه پيوست و از طرف سپاه ماموريت يافت تا در دادگاه انقلاب اسلامي همدان مشغول خدمت شود. در روزهاي اول انقلاب كه گروهكها مانند قارچ در گوشه و كنار ايران ميروييدند و مخالفت با احکام الهي را زمزمه مي کردند، او با كمال قدرت در برابر توطئه هاي شوم شيطاني آنان ايستادگي مي كرد. در سال 1360 وقتي يكي از منافقين را دستگير و به دادگاه منتقل مي كردند براثر انفجار نارنجك همراه منافق، شديدا مجروح و يكي از همرزمانش بنام احمد مسگريان به شهادت رسيد.

مدتي در بيمارستان اكباتان همدان بستري بود و پس از بهبودي دوباره به محل ماموريتش بر گشت.

با آغاز تجاوز حاکمان بعثي عراق به ميهن اسلامي ايران، اوخواستار حضور در جبهه براي دفاع ازکشور بودوپس از پيگيري هاي زياد توانست در سال 1360 عازم مناطق جنگي سر پل ذهاب شود. در اين منطقه از ناحيه دست مجروح.

بعد از آن در اكثر عملياتي که ايران براي مقابله با تجاوز ارتش عراق که به نمايندگي از دنياي ظلم وستم بود، شجاعانه شركت داشت. عمليات 11 شهريور، ثارالله، فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، رمضان، والفجر 2، والفجر5 ، ميمك، خيبر، والفجر 8، كربلاي 4 و كربلاي 5 را مي توان نام برد. او در اين مدت 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با تدبير وشجاعت بي نظير موفق به شكستن حلقه محاصره شد. ازسال1361 به صورت كادر ثابت لشکرانصارالحسين(ع) در آمد و در واحدهاي مختلف خدمات شاياني را از خود به يادگار گذاشت.

پس از مدتي به فرماندهي گردان 155 لشگر انصار الحسين انتخاب شد كه گردان تحت فرماندهي اش در اكثر عمليات ها شركت جست و برگه هاي زريني از فتوحات سپاه اسلام را به خود اختصاص داد. در عمليات كربلاي 4 وقتي يكي از برادرانش به نام صمد ابراهيمي به شهادت مي رسد با وجود اينكه توان انتقال جنازه برادرش را به پشت خط داشت، اما اين كار را انجام نمي دهد و در جواب برادراني كه علت را از ايشان جويا مي شوند، پاسخ مي دهد كه چگونه مي توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه مي ديدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده اند. برايم فرق نمي كند كه برادرم باشد يا نباشد. همه رزمندگان براي من برادرند.

در عمليات كربلاي 4 مجروح مي شودو مدت 72 ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروند رود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره مي افتد. وقتي شب هنگام يكي از مزدوران بعثي قصد نزديك شدن به قايق را داشت وي با كلت كمري او را از پاي در مي آورد و موفق به فرار ميگردد. با وجود زخمهائي كه در تن رنجور خويش داشت حاضر به انتقال به پشت جبهه نمي گردد. در عمليات کربلاي 5 گردان 155 به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت مي كند وبالاخره لحظه موعود و ديدار يار فرا مي رسد.

سرانجام دوازدهم اسفند ماه سال 1365 بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به آرزوي ديرينه اش كه سالها به دنبال او بود نائل شد و بر جام سرخ شهادت، عاشقانه بوسه زد.

او رفت و در فناي خويش بقا يافت و باقي گشت و با شهادت خويش بار ديگر حقانيت و مظلوميت پيروان صالح سالار شهيدان، معلم بزرگ شهادت را به اثبات رساند تا خداي شهيدان به ما نيز توفيق ادامه راه سرخ شهيدان را عطا فرمايد.

سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر فرمانده دلاور گردان 155 لشگر انصار الحسين (ع)

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۴/۰۱
1
3
با سلام....
حاج ستاربه خاطرآتش تندی که عراقی ها رو اروند میریختند، هنگام برگشت از سنگر عراقی ها،در کشتی فرسوده ای که در اروند رود بوده با تعداد با قیمانده از نیروهاش سنگر میگیرند،در تیر رس عراقی ها بودند،اگر از داخل کشتی بیرون می آمدند مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگرفتن، حداقل 48 ساعت آنجا مقاومت میکنن.... بعضی زخمی بودند، آب کف کشتی با جذر و مد بالا و پایین میرفته تا حدی که نمیتونستن بشینن کف کشتی ، بدنهای بعضی زخمی بوده.....اب سرد، بدن زخمی، لباسهای خیس، بدون آب و غذا....نیروهای ایرانی متوجه حضور آنها در کشتی میشوند... برای نجاتشان چندین گروه غواصی در زمانهای مختلف و از قسمتهای مختلف میرن، اما بدلیل وضعیت اب آروند نمیتونن نجاتشون بدن و ضمن اینکه مورد اصابت گلوله قرار میگرفتن.... بالاخره غواص ها نجاتشون میدن... ولی اینکه ایشان فرار کنند!!!!!!! نیست. هدف شما از انتشاروصیت نامه و زندگینامه چیه خدا میدونه!!! ولی مراقب جمله هایی که به کار میبرین باشین... گاهی وقتا ممکنه هدف خیر باشه... اما بکار بردن بعض کلمات از گلوله دشمن کار ساز تره و دشمن شاد کن ..... خدا به همه ما توفیق بده یاد مردان بی ادعا را زنده نگه داریم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۵
2
1
سال 1335 در يكي از روستاهاي قالیش از توابع شهر رزن همدان چشم به جهان گشود. قایش صحیح می باشد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده