شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۹
مدتی از حضورش در جبهه ها می گذشت که به فرماندهی گردان مسلم بن عقیل (س) درلشکر 27 محمد رسول الله(ص) منصوب شد. او در نقش یک فرمانده دلیر و شجاع ماه‌های متوالی با کمترین امکانات به جنگ با متجاوزان پرداخت تا سرانجام در رمضان سال 1361 روزه خود را با خون افطار کرد و مورد پذیرش حضرت حق قرار گرفت.

دوم خرداد 1341 در شهر "مریانج" یکی از شهرهای شهرستان همدان متولد شد. او در خانواده‌ای چشم بر جهان گشود که نورانیت قرآن و عشق و ارادت به اهل بیت پیامبر بزرگ اسلام(ص) در آن متجلی بود. حبیب پس از شانزده سال چشم انتظاری پدر و مادرش متولد شده بود و این انتظار طولانی مبارکی میلاد حبیب الله را صد چندان می کرد.

مادرش می گوید: دو ساله بود چشم درد سختی گرفت. مدام ازش اشک می ریخت. خیلی خرج دوا دکتر کردیم اما خوب نشد. کم کم داشت نا بینا می شد.

یه شب دلم بد جوری شکست.  متوسل شدم به امام حسین، گفتم : آقا شما یه کاری بکنید این بچه شفا بگیره.

همان شب خواب دیدم آقایی نورانی آمد دستی به سر و روی حبیب کشید و گفت: چشم بچه ات خوب شد.

صبح که پا شدم، دیدم داره تو گهواره بازی می کنه و چشمای قشنگی برام می خنده .

عزیز دوردانه بود. روزهای اول مدرسه خودم می بردمش تا در کلاس,ظهر هم می

رفتم دنبالش .

به مادرش گفته بود: من خودم می خوام برم مدرسه، دوست ندارم یکی ببردم .

معلمش می گفت: همه بچه های کلاس یه طرف حبیب یه طرف .

گفتم: آقا معلم شما لطف دارید؛ حبیب کوچیک شماست .

گفت : از حالا مث آدم بزرگاس ؛ هم نجیبه ؛ هم باهوش .

تحصیلاتش را تا دوره ی متوسطه در مریانج طی کرد. تازه روزهای کودکی را پشت سر گذاشته بود که با انقلاب اسلامی و معمار بزرگ آن حضرت امام خمینی(ره) آشنا شد, از آن پس بود که دل در گرو مولای خویش نهاد و به صف مجاهدان راه خدا پیوست.

روزی که مردم جشن پیروزی انقلاب اسلامی را گرفته بودند,حبیب 16ساله شده بود. او با سن کمی که داشت کارهای بزرگی در راه پیروزی انقلاب اسلامی و براندازی نظام ظلم و تباهی در ایران انجام داد. او از پیشگامان این مبارزه مقدس بود.

دوستانش تعریف می کنند: "رستاخیزی ها آمدند دبیرستان . یکی از آنها ، سر صف سخنرانی کرد 

گفت: بیایید عضو حزب رستاخیزشوید . فرم عضویت را توزیع کردند ؛ گفتند فردا صبح بیاورید .

زنگ تفریح حبیب و دو سه نفر دیگر رفتند گوشه حیاط و پاره شان کردند .

داشت کار به جاهای باریک می کشید .رئیس دبیرستان داد و هوار می کرد .

اخراجتون می کنم ؛ زندانیتون می کنم ."

"در روزهای سخت مبارزه ,روزی دانش آموزان دور حیاط دبیرستان چرخ می زدند و شعار می دادند. رفت روی پله ها ، فریاد زد : اینجا فایده نداره بریم تو خیابون .

حماسه سی مهر 1357 در همدان اینجوری شروع شد."

با تحقق آمال مستضعفین عالم و برقراری نظام عدالت محور اسلامی، خود را در دل مبارزات انقلاب با گروه های فاسد و ضد انقلاب قرارداد. با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه دیگر یارانش سپاه را در همدان بنیانگذاری کردند.

شروع جنگ تحمیلی شعله‌های همیت و شجاعت را در درونش بیش از پیش شعله ور ساخت و حضور در عرصه های دفاع مقدس را بزرگترین و اولین وظیفه خود دانست.

حبیب الله مظاهری در جبهه هم مسئولیت پذیر و پیشگام بود ,مدتی از حضورش در جبهه ها می گذشت که به فرماندهی گردان مسلم بن عقیل (س) در لشکر 27 محمد رسول الله(ص) منصوب شد. او در نقش یک فرمانده دلیر و شجاع ماه‌های متوالی با کمترین امکانات به جنگ با متجاوزان پرداخت تا سرانجام در رمضان سال 1361 روزه خود را با خون افطار کرد و مورد پذیرش حضرت حق قرار گرفت.

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۹
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۵
0
9
شبی خواب دیدم تشییع جنازه یه نفره
داشتن میگفتن خوش بحالش اول بردنش زیارت اغا امام حسین ع گفتم کیه گفتن مظاهریه
اصلا من شهید مظاهری نمیشناختم
الان اینترنت زدم دیدمشون
محمود
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۴۰ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۴
2
8
عجیب همه بودن امشب، نمیدونم چی بگم، رفتم اعزام بشن میگفتن فقط گردان حبیب مطاهری جا داره، اسم نوشتم اعزام بشم بیدار شدم صبح شده بود موقع نماز اینجا فارس هست، ابان 98 زیبای، زیبایی،،، اون موقع کجا حالا کجا نمیدونم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۴
1
6
منم نمیشناختم امشب زیارتش کردم 4 ابان 98 اذان صبح الله اکبر نمیتونم بیشتر بگم رفتم برا اعزام جبهه گفتن اون مینویسه نوشتم همه بودن بیدار شدم و،،،
مونسی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۳۰
0
5
سلام قطعا ایشون صاحب کرامته.. شب تاسوعا خواب ایشون رو دیدم در عراق اسیر هستند تو خواب میگفتن حبیب بن مظاهر خواب طولانی بود فقط بگم جستجو کردم دیدم ایشونه من تا حالا ندیده بودمشون تاسوعای سال ۱۳۹۹
افضلی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
0
5
عضوگردان مسلم بودم مرحله دوم عملیات بیت المقدس شب باجمعی گردان راگم کردیم ۱۴ ساعت دربیابانهای جنوب سرگردان وبادشمن درگیربودیم زمین ازبارش باران گل شده بود رمق نداشتیم صبح به کنارکانالی رسیدیم ازدوربچه های خودمون دیدیم وشهید مظاهری که انگار الان باهلیکوپتر درمنطقه پیاده شده تمیز آرام ونورانی تمام وجودمان راانرژی مثبت مظاهری پرکرد لهجه شیرین ومحبت آمیز شجاعت ونجابت هرچه بگویم اغراق نیست سالهاست بایادش انرژی میگیرم روحش شاد
حمیدرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۴۵ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۳
1
3
بنده ایشون رو نمیشناختم تا این که خوابشون رو دیدم واسمشون توذهنم موند وبا اسمشون از خواب بلند شدم روحشون شاد ❤
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۷ - ۱۴۰۰/۱۲/۰۲
1
3
درعصرروزدوم اسفند۱۴۰۰خوابیده بودم درخواب دیدم آقای میادهمه جاکمکم می کنه همه جاهست مدام هم اسمش می گفتن حبیب مظاهری باتعجب ازخواب بیدارشدم وباخودم گفتم من دراین مشکلاتی که امروزداشتم درموردتربیت فرزندم وغمهای ناشی ازبی مسولیتی یکی ازفرزندانم به خداگفتم خدایامن درمقابل فرزندم سعی می کنم. وظیفه خودم رادرست انجام بدهم واورابه توواگذارمی کنم انشاالله روزی خودش متوجه کم کاری هاوبی انصافی های که درحق من کرده بشه وجبران بکنه و اگرعمر اجازه ندادتاتوبه وبازگشت اوراببینم یااصلاهرگزمتوجه نشدبازهم من کارم رابرای خداانجام می دهم که نیم ساعت بعدش خوابیدم ودرخواب مدام آقای به نام حبیب مظاهری کمکم می کردوچندین باراسمش درخواب تکرارشدوقتی بیدارشدم ناخودآگاه اسمش راجستجوکردم دیدم که شهیدحبیب مظاهری هست خدایاهزاران هزاربارشکرت که شهداواولیاء ات رابه کمک مازمینی های اسیرشده درگرفتاری هامی فرستی خدایا دردنیاودرآخرت ماوفرزندان ماراهم مدام باسرورشهداامام حسین(ع)ویاران پاکش محشوروهمنشین بگردان و لایق این دوستی وهمنشینی بگردان
روح الله مظاهری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
0
4
ایشان پسرعموی من هستن وازخوبی های شهیدهرچه بگویم بازکم است
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۹/۱۹
0
0
من هم ایشون رو نمیشناختم تا خواب دیدم واسمش به طور عجیب در خاطرم ماند بعد دوروز جستجو کردم و متوجه این شهیدبزرگ شدم
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده